جدیدترین مطالب

مطالب ویژه مجله اینترنتی رایامگ

پیوندها

محبوب ترین مطالب رایامگ

هنر شفاف اندیشیدن (2)

author منتشر کننده
بدون نظر 1 0
هنر شفاف اندیشیدن (2)

روراست باشید! با خواندن قسمت اول هنر شفاف اندیشیدن، به چند خطای شناختی خود پی بردید؟ شاید هم همه آن ها برایتان آشنا بوده باشد اما متاسفانه این همه ماجرا نیست و در قسمت دوم آمدیم تا لیست اشتباهات شما را بلند بالاتر کنیم.

در ادامه مطلب، 9  خطای شناختی دیگر در انتظار شماست؛ آن ها را به دقت بخوانید و اگر فکر می کنید که این خطا ها دائما در زندگی شما تکرار می شوند می توانند همانند نویسنده لیستی از آن تهیه کنید و آن را مرتب مرور کنید تا با شناخت و آگاهی بیشتری تصمیم گیری کنید. گرچه در این کتاب راه حل جادویی برای از بین بردن این خطا ها ارائه نشده است اما داشتن اطلاعات کافی می تواند بسیار کمک کننده باشد.

اثر بیش اعتمادی: چرا دانش و توانایی هایت را دست بالا می گیری؟

متخصصان بیش از عامه مردم در معرض بیش اعتمادی هستند و این بیش اعتمادی ارتباطی با نتیجه نهایی تخمین ندارد بلکه در آن اختلاف بین آنچه شخص می داند و آنچه فکر می کند می داند مهم است. اگر از یک استاد اقتصاد بخواهید قیمت نفت را در پنج سال آینده پیش بینی کند به اندازه جواب یک نگهبان باغ وحش از واقعیت فاصله خواهد داشت. با این تفاوت که استاد اقتصاد، پیش بینی خود را با قطعیت ارائه خواهد کرد!

این مسئله تنها مربوط به دنیای اقتصاد و سرمایه گذاری نیست؛ تحقیقات نشان داده اند 84 درصد فرانسوی ها گمان می کنند در عشق ورزیدن بالاتر از حد متوسط اند. بدون اثر بیش اعتمادی، این مقدار باید دقیقا پنجاه درصد باشد چرا که هر چه باشد، میانه آمار پنجاه درصد است و نیمی از افراد از آن بالاتر و نیمی پایین ترند.

علت رواج بیش از اندازه بیش اعتمادی و پیچیدگی تاثیر آن، تحریک نشدن به واسطه انگیزه هاست. بیش اعتمادی غریزی و خالص است و اثر معکوسی مانند کم اعتمادی نیز وجود ندارد که آن را تعدیل کند. عجیب نیست که بیش اعتمادی در مردان شدید تر است و زنان کمتر از مردان دانش و توانایی های خود را دست بالا می گیرند.

دانش شوفر: گویندگان خبر را جدی نگیر!

درباره این خطا باید بگوییم که نویسنده آن را با یک داستان زیبا، به خوبی بیان کرده؛ پس بدون استفاده از کلمات پیچیده به بیان ساده داستان می پردازیم. ماکس پلانک، پس از دریافت جایزه نوبل فیزیک سال 1918، به تور علمی دور آلمان رفت. هر جا دعوت می شد، همان سخنرانی اش را درباره مکانیک جدید کوانتوم ایراد می کرد. بعد از مدتی، شوفر پلانک سخنرانی او را از حفظ شده بود و یک روز به او گفت: پروفسور پلانک، اینکه هر روز باید یک سخنرانی را ارائه بدهی حتما خسته کننده است. نظرت چیست در مونیخ من سخنرانی کنم؟ تو می توانی در ردیف جلو بنشینی و کلاه شوفری مرا بپوشی. این کار برای هر دو ما تنوع است.

پلانک از این ایده خوشش آمد بنابراین آن روز عصر راننده سخنرانی طولانی ای درباره مکانیک کوانتوم برابر حضاری شناخته شده ارائه داد. در ادامه یک استاد فیزیک بلند شد و سوالی کرد. راننده خودش را عقب کشید و گفت: هرگز فکر نمی کردم کسی در شهر مدرنی مثل مونیخ چنین سوال ساده ای بپرسد! شوفر من جوابش را می دهد!

از این داستان چه برداشتی می کنید؟

به عقیده چارلی مانگر، دو نوع دانش وجود دارد: دانش واقعی که آن را در مردمی می بینیم که زمان و تلاش فراوانی برای فهم یک موضوع صرف کرده اند و نوع دوم، دانش شوفر نامیده می شود، دانش افرادی که فقط وانمود می کنند بلدند. آن ها شاید صدا یا موی خوبی داشته باشند اما دانشی که از آن حمایت می کنند مال خودشان نیست. آن ها طوطی وار کلمات را شیوا به زبان می آورند، طوری که انگار از روی نوشته می خوانند.

هنر شفاف اندیشیدن (2)

توهم کنترل: کمتر از آن چیزی که تصور می کنی در اختیار توست.

در کازینو ها مردم وقتی به دنبال اعداد بالاترند، تاس را تا می توانند محکم تر می اندازند ولی اگر یک عدد کوچک بخواهند خیلی با احتیاط این کار را انجام می دهند. متاسفانه آن ها در داشتن این توهم با کسانی که به دنبال اثر گذاری بر جهان با ارسال افکار صحیح مانند ارتعاشات، انرژی مثبت و کارما هستند مشترک اند.

توهم کنترل تمایل به این است که باور کنیم بر چیزی اراده داریم که در عمل اصلا تحت اختیارمان نیست. تصور نکن مثل یک امپراطور رومی همه چیز را در زندگی در مشت خود داری. خودت را زیاد از حد خونسرد جلوه نده. به همین خاطر، بر چیز های مهمی که واقعا رویشان اثر داری تمرکز کن و درباره سایر موارد چطور؟ هر چه می خواهد بشود، بشود.

تمایل پاسخ بیش از حد به پاداش ها: به وکیلت حقوق ساعتی نده!

حاکمان مستعمرات فرانسوی در هانوی برای مهار هجوم موش ها قانونی تصویب کردند که هر شکارچی به ازای هر موش مرده ای که به مسئولان مربوطه تحویل می دهد، پاداش دریافت خواهد کرد. بله بسیاری از موش ها نابود شدند، اما بسیاری هم به همین منظور خاص پرورش داده شدند.

سیستم تشویقی مناسب هم شامل هدف و هم شامل پاداش هستند. مثلا در روم باستان، مهندسان پس از احداث پل ها و در مراسم افتتاحشان مجبور بودند زیر آن بایستند. در واقع سیستم تشویقی ضعیف، از سوی دیگر، گاهی از هدف اصلی منحرف می شود یا اصلا آن را در نظر نمی گیرد. آیا تو هم دوست داری بر رفتار انسان ها یا سازمان ها اثر بگذاری؟

تا دلت بخواهد می توانی درباره ارزش ها و آینده نگری ها سخنرانی کنی یا استدلال بیاوری. اما تقریبا در تمام موارد پاداش ها کارآمدترند؛ خواه این پاداش ها مالی باشد یا هر چیز قابل استفاده دیگری.

بازگشت به میانگین: تاثیر شک برانگیز پزشکان و مشاوران!

بعد از عملکرد های اغراق آمیز به عملکرد های معمولی تر بر می خوریم. بعید است موفق ترین سهام های بورس در سه سال گذشته، در سه سال آینده هم موفق ترین باشند. با توجه به این موضوع می توان متوجه شد که چرا برخی از ورزشکاران تمایلی به حضور در صفحه اول روزنامه ها ندارند؛ زیرا می دانند در مسابقه بعدی احتمالا نمی توانند نتایج درخشان خود را تکرار کنند و این موضوع ارتباطی به توجه رسانه ها ندارد. برای اینکه مسئله قابل درک تر باشد مثالی می زنیم که همه ما در دوران کودکی و نوجوانی که به مدرسه می رفتیم تجربه کردیم!

در بوستون، مدارسی که ضعیف ترین عملکرد را داشتند به یک برنامه حیاتی جامع معرفی شدند. سال بعد، آن مدارس در رده بندی پیشرفت کرده بود. پیشرفتی که مسئولان مربوطه به جای اینکه آن را مرتبط با بازگشت به میانگین بدانند، به برنامه نسبت می دادند. نادیده گرفتن بازگشت به میانگین می تواند آثار مخربی داشته باشد؛ مثل معلمانی که فکر می کنند چماق کار آمد تر از هویج است. برای مثال، پس از یک آزمون، دانشجویانی را که بالاترین نمرات را دارند تشویق می کنند و دانش آموزانی را که نمراتشان از سایرین پایین تر است توبیخ می کنند.

در آزمون بعدی احتمالا دانشجویان دیگری، بالاترین و پایین ترین نمرات را می گیرند. به همین خاطر معلم گمان می کند این توبیخ نتیجه می دهد و تشویق باعث سستی می شود؛ خطایی که دائما تکرار می شود.

خطای نتیجه: هرگز تصمیمی را بر اساس نتیجه اش قضاوت نکن.

ما تمایل داریم تصمیم را بر اساس نتیجه ارزیابی کنیم و نه فرآیند تصمیم. این تصور غلط را اشتباه مورخ هم می نامند. حال یک سوال از شما می پرسم:

تو باید عملکرد سه جراح قلب را ارزیابی کنی. برای آزمایش از هر کدام می خواهی یک عمل جراحی سخت را پنج بار انجام دهد. در طی این سال ها، احتمال مرگ بر اثر این عمل روی بیست درصد ثابت مانده است. هیچ کس زیر دست جراح الف فوت نمی کند؛ زیر دست جراح ب یک بیمار فوت می کند و زیر دست جراح ج دو نفر جان خود را از دست می دهد. عملکرد این سه جراح را چگونه ارزیابی می کنی؟

اگر مثل بقیه مردم فکر می کنی یعنی جراح الف را به عنوان بهترین جراح معرفی می کنی و جراح ج را بدترین جراح می دانی. بنابراین، تو هم قربانی خطای نتیجه شدی. تنها می توانی جراح را بر اساس حوزه کاری او و با زیر ذره بین قرار دادن مراحل آماده سازی و اجرای عمل جراحی قضاوت کنی. به عبارت دیگر، فرآیند را ارزیابی می کنی و به نتیجه کاری نداری. کافی است بدانی برای یک جراح متوسط احتمال اینکه کسی فوت نکند 33 درصد است و احتمال اینکه دو نفر فوت کند 41 درصد است. این تنها یک محاسبه ساده احتمالات است.

در نتیجه هرگز یک تصمیم را صرفا بر اساس نتیجه اش ارزیابی نکن به خصوص زمانی که تصادفی بودن یا عوامل خارجی در آن نقش داشته باشد. یک نتیجه بد لزوما نشان دهنده یک تصمیم بد نیست و بر عکس. بنابراین به جای از کوره در رفتن برای یک تصمیم اشتباه یا تحسین خودت به خاطر تصمیمی که ممکن است فقط به شکلی تصادفی به موفقیت منجر شده باشد، به خاطر بیاور آنچه را که انتخاب کردی برای چه انتخاب کردی.

تضاد انتخاب: کمتر بیشتر است.

هنوز هم انتخاب ملاک پیشرفت است و انتخاب ما را از نظام اقتصادی برنامه ریزی شده و عصر حجری جدا می کند. بله، فراوانی انتخاب ها تو را دچار سرگیجه می کند ولی باید حدی برای آن متصور شد. وقتی از حد می گذرد، انتخاب های بسیار زیاد کیفیت زندگی را خراب می کند. واژه فنی این اتفاق تضاد انتخاب است.

در نهایت انتخاب های زیاد منجر به نارضایتی می شود. چگونه می توانی مطمئن باشی از بین دویست گزینه ای که احاطه و سر درگمت کرده اند گزینه درست را انتخاب می کنی؟ پاسخ این است: نمی توانی. هر چه گزینه های بیشتری داشته باشی، نامطمئن تر خواهی بود و متعاقبش ناراضی. خب پس چه کاری می توانی بکنی؟ قبل از آن که پیشنهاد های موجود را بررسی کنی، به دقت فکر کن چه می خواهی. معیارهایت را بنویس و کاملا به آن پای بند باش و همچنین درک کن که اگر نمی توانی تصمیم کاملی بگیری با توجه به سیلاب احتمالات، داشتن چنین هدفی نوعی کمال گرایی غیر منطقی محسوب می شود.

هنر شفاف اندیشیدن (2)

بیشتر بخوانید: هنر شفاف اندیشیدن (1)

خطای علاقه: تو به من علاقه داری، واقعا به من علاقه داری

از جو ژیرار به عنوان موفق ترین فروشنده اتومبیل جهانی یاد می شود. توصیه او برای موفقیت این است که در زمان فروش یک محصول هیچ چیز موثر تر از آن نیست که مشتری را متقاعد کنی که دوستش داری و به او اهمیت می دهی. ژیرار فقط حرف نمی زند؛ اسلحه مخفی او فرستادن کارت برای مشتریانش به صورت ماهیانه است. فقط در یک جمله به آن ها ادای احترام می کند: دوستت دارم.

فهمیدن علاقه خالص به شکل شگفت انگیزی ساده است اما ما دائما طعمه آن می شویم یعنی هر چه بیشتر از کسی خوشمان بیاید، خرید کردن از او و کمک به او ساده تر است. با وجود این، این سوال به قوت خود باقیست: اصلا دوست داشتن به چه معناست؟ طبق تحقیقات، اشخاص وقتی در نظر ما دلپذیرند که:

- از نظر ظاهری جذاب باشند

- از نظر اصالت، شخصیت و علایق به ما شباهت داشته باشند

- از ما خوششان بیاید

اثر مالکیت: به هیچ چیز بیش از حد وابسته نباش.

در لحظه ای که مالکیت چیزی را به دست می آوریم، آن چیز به نظرمان ارزشمند تر می رسد. به بیان دیگر، اگر چیزی را می فروشیم می خواهیم بیش از آن چه حاضریم برای آن هزینه کنیم پول بگیریم. در معاملات املاک، اثر مالکیت قابل لمس است. فروشندگان از نظر عاطفی به خانه های خود وابسته اند و به همین دلیل دائم قیمت را بیش از اندازه نگران اعلام می کنند. پیشنهاد های معمول بازار را رد می کنند و انتظار دارند خریداران مبلغ بیشتری بپردازند که کاملا نامعقول است، چون این مقدار اضافه کمی بیش از ارزش احساسی آن است. در نتیجه خیلی به چیزی وابسته نباش. فرض کن آنچه در اختیار داری چیزی است که جهان ( یا هر برداشتی که از آن داری ) به طور موقت به تو امانت داده است و می تواند در یک چشم بر هم زدن آن را یا حتی بیشتر از آن را از تو پس بگیرد.

بیشتر بخوانید: معرفی کسب و کار ها
بیشتر بخوانید: ثبت و معرفی کسب و کار خود در رایا مگ

دیدگاه

دیدگاه خود را وارد نمایید

جدیدترین مطالب مجله اینترنتی رایامگ

معرفی کسب و کار خود
خبر نامه مجله اینترنتی رایا مگ

با عضویت در خبرنامه رایا مگ از جدید ترین مقالات آگاه شوید