ناپلئون هیل از دسته آدمهایی است که اگر اهل کتاب خواندن باشید کم پیش میآید که اسمش را نشنیده باشید. ناپلئون هیل از نویسیندههای معروف قانون جذب و قدرت ذهن میباشد. این نویسنده در سرار دنیا توانسته بود مخاطبانی را جذب کند که به واسطهی این مخاطبان شهرت زیادی هم به دست آورد. بسیاری از افراد میگویند که نوشتههای این نویسنده برایشان بسیار الهام بخش و جذاب بوده است. اما واقعا مگر این نویسنده چه چیزی در کتابهایش مینویسیند که تا این حد دیگران جذب مطالب او میشدند. با ما تا انتهای مقاله همراه باشید تا هم دربارهی ناپلئون هیل و هم معروفترین کتاب او مطالبی جذاب بخوانیم.
معرفی ناپلئون هیل
ناپلئون هیل در سال ۱۸۸۳ در آمریکا متولد شد. او یکی از نویسندهها و پیشگامان ادبیات انگلیسی بودهاست. گفته میشود که ناپلئون با کتابهایش بارها و بارها در جنگ جهانی توانسته به سربازان و جنگ آوران جنگ جهانی کمک کند. با این حال بسیاری از منتقدان او میگویند که او بزرگترین کلاه بردار تاریخ بوده است و با حرفهای بی اساس مردم را به خیال واهی وا میداشته است. حالا اگر شما از کسانی هستید که دو دل میباشید که سربازان جنگ درست میگویند و یا منتقدان حرف درستی دارند، بهتر است که با معروف ترین کتاب او آشنا شوید.
معروفترین کتاب ناپلئون هیل
ناپلئون هیل چند کتاب نوشته که معروفترین آن بیندیشید و ثروتمند شوید است. این کتاب در 15 فصل برای مخاطب جمع آوری شده است. حالا در ادامه به شما این 15 فصل را به صورت خلاصهای از مطالب آموزش میهیم اما قبل از آن خوب است که با مقدمه کتاب هم آشنا شوید. در مقدمه کتاب آمده است که که ناپلئون هیل به زبان خودش گفته که اگر مطالب این کتاب را بیاموزید موجب میشود که بسیار ثروتمند شوید. البته ثروتمند شدن به این معنا نیست که لزوما از پول غنی شوید و ثروتهای دیگر مثل منابع معنوی بسیار نیز من جمله این ثروتها هستند.
خب به سراغ فصل یک میرویم. در فصل یک آمده است که فکر شما ثروت شما هست. او این حرف را باتوجه به نظر سی بارنز زده است. سی بارنز در طی نتایج به این نتیجه رسید که افکار سر منشا اعمال هستند. سی بارنز سالیان طولانی دوست داشت که با ادیسون همکار و یا نزدیکتر از آن یک دوست باشد و برای این خواسته بسیار هم تلاش کرد. البته سی بارنز تا مدتها برای ادیسون کار میکرد اما نه به عنوان یک دوست بلکه به عنوان یک کارمند. اما او نزدیکی بیشتر میخواست و نهایتا هم به دست آورد.
او بعد از اینکه به خواستهاش رسید اینگونه گفت که فرصتها در پی پردهای در اطراف زندگی وجود دارند ولی آنها با نقاب بد بیاری موقت چهره خود را نشان میدهند و فرد هرگز نباید نا امید شود. ناپلئون هیل بعد از اینکه صحبتش از سی بارنز در کتاب خارج میشود میگوید که موفقیت اذعان افراد هوشیار میشود و بدبیاریها را بیخیالها نسبت به سرنوشنشان تجربه میکنند. او میگوید فراوانیها به سمت شما میآید میرود و شما فقط در حیرت میمانید که در این مدت کجا بوده اند.
در فصل دوم این کتاب از شروع ثروت سخن گفته است. ناپلئون هیل میگوید ثروت با اشتیاق آغاز میشود. او میگوید بنویسید و با نوشتن به ارزو هایتان برسید. به گونهای بنویسید که گویا خواسته شما براورده شده است. ناپلئون هیل در ادامه حرف هایش میگوید که نه شکست بهانه قبول میکند و نه پیروزی عذری میپذیرد. پس تلاش کن و در راه موفقیت نا امید نشو. او میگوید همهی موفقیتهای بزرگ جهان حاصل یک رویای جذاب بودهاست. پس ناپلئون هیل توصیه میکند که اول فکر کنیم و بعد رویاهای خود را تا پایان عملی شدن همراهی کنیم.
فصل سوم ناپلئون هیل به سراغ بعد تجسم در رسیدگی به خواستهها میرود. او این بعد را گام دوم موفقیت گفته است. البته او ایمان داشتن هم بخشی از این تجسم معرفی میکند. اما حالا چگونه ایمان را افزایش دهیم تا تجسم بهتر انجام شود؟پاسخی که برای این سوال می شود داد، با فهمیدن معنای تلقین به دست می آید . تلقین فقط یک حالت درونی است. این حالت درونی فقط مدام یک چیز را مرور و تکرار می کنید به دست می آید. در این حالت تکرار مداوم، ایمان نیز شکل می گیرد. پس ایمان نیز در پی این عملیات تکرار، در قلبها سرازیر می شود.
مغز ما هبهم این شکل عمل میکند. پس حالا ما اگر چیزهایی که میخواهیم را در قلبمان با تکرار سرازیر کنیم، می توانیم به خواسته هایمان برسیم. در واقع هر موضوعی احساس شما را به وجد بیاورد، یعنی فیزیک آن در دنیای حقیقی به وجود آمده استاد دکتر قمشه ای در این زمینه می گوید، هر آرزویی در دل شما می افتد یعنی آن آرزو از قبل برآورده شده است و مشکلات پیشین مراحل رسیدن به وصال است. پس در عقیده ها و ادبیات ما نیز همچین عقایدی هست و محدود به حرف های نویسنده ای خارجی مثل همین ناپلئون هیل نیست.
حاال در فصل چهارم این کتاب از تلقین به خود تلقین می رویم. اصل خود تلقینی بر اثر فشار نیروی بیرونی خودآگاه به درونی ناخود آگاه به وجود می آید. شما این فشار روانی به درونتان را باید با اشتیاق به ایمان تبدیل کنید، تا به نتیجه برسید. برای این اشتیاق، احساسات نیز چاشنی کار می بایست باشد، در واقع وقتی احساس را چاشنی کار خود کنید، می توانید آن را ملموس تر ببینید، برای مثال به وقتی به پول زیاد فکر کنید و از فراوانی آن لبخند بزنید، در این حالت است که شما به خواسته خود رسیده اید.
برای اینکه بتوانید از خود تلقینی استفاده کنید، خوب است تمرکز کنید و مدام تصویری از خواسته خود در ذهنتان تداعی کنید . بعضی ها میگویند این خواسته شما حتی باید به یک وسواس تبدیل شود تا به راحتی بتوانید، به آن برسید. اغلب افراد خواسته شان رسیدن به پول است. البته برخی خواسته های دیگری مثل سلامتی نیز دارند. شما اگر خواسته ثروت را دارید مبلغ آن را در ذهنتان تصور کنید و سپس خود را مالک آن پول بدانید.
حالا شما را با شش گام که شما را نهایتا به یک قدمی خواستتان می رساند، آشنا می کنیم. اولین کاری باید بکنید این است که به یک مکان خلوت بروید. گفته میشود برای اینکه به این مرحله برسید باید در شب هنگام و در تنهایی اقدام کنید و حالا شروع به تصور از رویا خود کنید. در مرحله دوم، خواسته تان را تکرار کنید. به صورت مداوم این تکرار را در ذهن انجام دهید. حالا یک کاغذ تهیه کنید و خواستهی خود را روی آن بنویسید و در جایی که مقابل چشمتان باشد قرار دهید به آن مرتب نگاه کنید. این سه مراحل را تک به تک برای هر آرزو خود اجرا کنید.
در فصل ۵ کتاب درباره ی این موضوع صحبت شده است که دانش کسب دانش لزوما قدرت نمیآورد. در ادامه ادیسون مثال زده شده است، ادیسون فردی بود که تنها سه ماه در کل طول عمرش را به مدرسه رفته بود و همچنین بنا بر نوشته هایی که از او باقی مانده است، او حتی فرد کند ذهنی میبوده است. اما این فرد با این سواد کم در آخر به عنوان یکی از ثروتمندترین ترین افراد زمان خودش زندگی کرد. البته این داستانها به این معنا نیست که شما درس نخوانید، بلکه به این معناست که درس همه چیز نیست و ما باید بگیریم که از تحصیل پول در بیاوریم و از پول قدرت کسب کنیم.
در فصل ششم این کتاب در رابطه با تخیل حرف زده شده است. تخیل گام ششم یک موفقیت بزرگ است. ناپلئون هیل می گوید تنها محدودیت ما نسبت تخیل است که تمام کارهای ما را ناممکن می کند. او تخیل را به دو دسته تقسیم بندی کرده است. تخیل ترکیب گر و تخیل خالاق، این دو دسته هستند. تخیل ترکیبگر همان تخیلی است که دانشمندان و نوابغ از آن استفاده می کنند. این تخیل در اثر ترکیب علم و تجربه به دست می آید. اما تخیل خالق اصلا وجود نداشته است و همه اش زادهی ذهن خود فرد است. نویسنده ها و شعرا معموال از این تفکر استفاده می کنند.
فصل هفتم ناپلئون هیل درباره ی رابطه ی اشتیاق و خواستهها با عمل حرف زده است. او می گوید حتی در مرحله ی عمل هم هر کس در ذهنش شکست را بپذیرد در واقع یک بازنده واقعی است.ناپلئون رابطه ی بین خواسته با عمل را همراه با شکست می پذیرد. در واقع او می گوید اگر یک چیزی را واقعا می خواهید، حتما باید شکست را در آستانه موفقیت بپذیرد.
بیشتر بخوانید: فاصله غم تا بهبودی تنها پنج قدم است!
در فصل هشتم ناپلئون هیل می گوید، باید عمل کنید تا موفق بشوید. برای عمل کردن هم باید تصمیم گیری قوی و البته سریعی داشته باشید. ناپلئون در سخنانش در این فصل درباره ی هنری فورد حرف میزند. او می گوید هنری فورد بسیار سریع تصمیم می گرفت و این تصمیم گیری سریع او موجب میشد که دیگران او را فردی خشن ببینند. اما در نهایت چه شد؟ او موفق شد و دیگران در بهترین حالت تنها کارمند او شدند! پس شما عقل و فکر دارید، خودتان تصمیم بگیرید.
فصل ۹ کتاب در رابطه با عملگرایی صحبت شده بود.عملگرایی یکی از مباحثی است که باید حتما به آن دست بیایید. یکی مثال معروف است که می گوید دوصد حرف اندازهی نیمی از عمل نیست. پس شروع کنید. از کارهایی که در این مرحله باید یاد بگیرید، پذیرفتن مسئولیت تمام کارهای خود است. علاوهه براین تعلل را باید کنار گذاشت و و همچنین نسبت به کسب دانش درآمد زا علاقه نشان داد. همچنین باید دست از آرزو کردن بردارید و به جای آن بخواهید. در ضن انتقاد پذیر بودن را فراموش نکنید.
ناپلئون در فصل بعد درباره مستر مایند یا قدرت مغز متفکر حرف زده است. او در این فصل میگوید یکی از راه های اینکه به ثروت برسید، داشتن قدرت است. او قدرت را از کسب دانش که آن هم از سه راه به دست میآید، میخواند. این سه راه عبارتاند از قدرت تمام نشدنی، دانشهای جمع شده و همچنین پژوهش و تحقیق .. این را به یاد داشته باشید که مورد اول یعنی قدرت تمام نشدنی هرگز اهل اشتباه نیست. دو مورد دیگر هم یعنی دانش جمع آوری شده از قبل و همچنین پژوهش نهایت با تلاش و آزمون و خطا به دست میآید.
فصل یازدهم این کتاب، از هوایی تازه سخن به میان میآورد و درباره راز یک رابطهی جنسی میگوید. او ۱۰ محرک ذهنی را عامل اصلی پیشرفت میداند که رابطهی جنسی نیز از این ۱۰ تا است. حالا در ادامه آنها را تک به تک بررسی میکنیم ولی قبل از آن خوب است سه رکن اصلیای که در پی رابطهی جنسی به وجود میآید را بررسی کنیم. اول از همه رابطه جنسی موجب حفظ سلامتی میشود، دوم اینکه با رابطه جنسی بشریت ادامهدار میشود و سوم هم با رابطه جنسی عالی یک انسان عادی به فردی تیزهوش تبدیل میشود.
ده محرک ذهنی که گفتیم میرویم عبارتاند از، ابراز رابطه، علاقه، اشتیاق به شهرت، موسیقی، دوستی، ترس، تلقین، آزارهای یکسان بین دو فرد، ماده مخدر، همکاری در یک گروه مشترک المنافع. این ۱۰ مورد محرکهای ذهنی انسان هستند. در فصلهای بعد کمی به این محرکها اشاره شده است. اما برای اینکه به طور کامل با ناپلئون و کتابش آشنا شوید خوب است که خودتان این کتاب را مطالعه کنید.