یورونیوز نوشت: این سوال که آیا تفاوت محسوسی بین مغز مردان و زنان وجود دارد یکی از بحثبرانگیزترین مسائل مطرحشده در تاریخ علوم اعصاب است و با پیشرفت ابزارهای دانش و فناوریها تمرکز بر کشف اختلافات در این زمینه شدت گرفته است.
در واقع تفاوتهایی بین فیزیولوژی بدن زنان و مردان به طور طبیعی وجود دارد و برای مثال اختلاف میان میانگین قد یکی از این موارد است. اما سوال مهمتر این است که چقدر این تفاوتها عمیق هستند و آیا اصلاً مهم نیز هستند یا نه؟
محققان گذشته در نبود ابزارهای علمی دقیق و مدرن، به صورت تجربی مغز را وزن میکردند و مغز بزرگتر را به معنای هوش بیشتر میگرفتند. این روش برای آنها جای تردیدی نمیگذاشت که مردان نسبت به زنان باهوشتر هستند، چرا که به لحاظ فیزیولوژیکی مغز بزرگتری داشتند.
با انقلاب علمی در جهان در قرن نوزدهم، رفته رفته در این استدلالهای قدیمی شبهه به وجود آمد و سرانجام منجر به کنار گذاشتن سریع جمجمهشناسی به عنوان یک «شبهعلم» شد. به خصوص بعد از آنکه تیمی از محققان نشان دادند یک سری از مغزهای کوچک وزن شده، متعلق به جمعی از مردان سرشناس و آناتومیستهای مشهور بودهاند.
همزمان تلاشهایی از سوی پارهای از متفکران انجام میشد که استدلال میکردند در صورت اعطای شانس منصفانه به دختران و ارائه آموزش برابر، آنها نه تنها همان توانایی پسران را از خود نشان میدهند بلکه میتوانند پیشی نیز بگیرند.
با این حال هنوز سوالات بیپاسخ بسیاری درباره نحوه عملکرد مغز در انسانها وجود دارد. این واقعیت که مغز مردان از زنان بزرگتر است هنوز هم ممکن است بسیاری را به شک بیاندازد که حتما باید تفاوتی ویژه وجود داشته باشد.
دلیل ساده تفاوت در اندازه مغزها اما این است که مردان به طور متوسط جثه بزرگتری نسبت به زنان دارند. تفاوتهای مشابهی را البته میتوان در سایر اندامها مشاهده کرد، هرچند هیچکدام به اندازه مغز بحثبرانگیز نیستند.
اندازه مغز متناسب با اندازه بدن است و تفاوت مغز بین جنسیتها در واقع کوچکتر از تفاوت سایر اندامهای داخلی مانند قلب، ریهها و کلیه است که در مردان بین ۱۷ تا ۲۵ درصد بزرگتر از زنان هستند.
در واقع اگر وزن کلی بدن و اندامها یکسانسازی شود، هیچ ناحیهای از مغز بین مردان و زنان بیش از ۱ درصد تغییر نمیکند، و حتی این تفاوتهای کوچک نیز به طور مداوم در بین جمعیتهای متنوع جغرافیایی یا قومی مشاهده نمیشود.
سایر تفاوتهای مغزی نیز، که عموما توسط افراد سنتی تبلیغ میشود، در حقیقت ریشه در اختلاف اندازه دارد و به جنسیت مربوط نیست. این موارد شامل نسبت ماده خاکستری به ماده سفید و نسبت پیوند بین دو نیمکره مغز («جسم پینهای») است که هر دوی این نسبتها در افراد با مغز کوچکتر، چه مرد و چه زن، بزرگتر است.
با این وجود تحقیقات اخیر کاملاً این ایده را رد کرده است که تفاوت در اتصال بین نیمکره چپ و راست عامل تفاوت رفتاری بین زن و مرد باشد.
علوم اعصاب مدرن هر روز بیش از پیش در مورد نحوه و میزان سازگاری مغز انسان به کشفیات جدیدی میرسد. ایده اصلی این است که مغز ما، زن یا مرد، با کسب مهارتهای جدید از نظر فیزیکی هم تغییر میکند.
برای مثال پس از آنکه یک برنامه آموزشی برای آشنایی با خیابانهای پرپیچ و خم شهر به بخشی از رانندگان تاکسی لندن ارائه شد، دانشمندان متوجه شدند که ساختارهای مغز آنها نیز در نتیجه این یادگیری دانش تفاوت کرده است و ماده خاکستری در هیپوکامپ مغز، که با حافظه فضایی مرتبط است، افزایش نشان میدهد.
محققان میگویند حتی یادگیری یک ساز موسیقی نیز اثر خود را در مغز نشان میدهد و به همین خاطر در مجموع ذهنیتها به این سو رفته است که تفاوتهای بین دو مغز ممکن است بیشتر به تجربیات متفاوت آنها مربوط باشد تا جنسیت بیولوژیکیشان.
دانشمندان امروزه با ظهور تکنیکهای علمی پیچیدهتر پزشکی نظیر امآرآی و پتاسکن مغزی، بیوقفه مشغول یافتن تفاوتهای مغز زنان و مردان هستند و سعی میکنند با این ابزارهای نوین ریشههای مغزی رفتارهای انسانی را متوجه شوند.
تا کنون اما دانشمندان میگویند به جز تفاوتهای ساده در اندازه، هیچ تفاوت معنیداری بین ساختار یا فعالیت مغز در مردان و زنان جوامع مختلف نیافته اند.
دانشمندان علوم اعصاب مدتها امیدوار بودند که مطالعات بزرگتر و روشهای بهتر سرانجام تفاوتهای جنسیتی «واقعی» در مغز را آشکار کند. اما حقیقت این است که هرچه مطالعات بیشتری انجام شده، تاثیر عمده جنسیت در کارکرد مغز بیشتر رد شده است.
در این میان عدهای از دانشمندان با توجه به دستاوردهای تازه علمی استدلال میکنند که مغز انسان یک اندام تکجنسیتی است، حتی شبیهتر از قلب، کلیهها و ریهها. این اعضای بدن را به راحتی میتوان از زنان به مردان به صورت موفقیتآمیز پیوند زد و مغز نیز نمیتواند چیزی بسیار متفاوتتر از آنها باشد.
هرچند هنوز تحقیقات بیشتری برای اثبات چنین فرضی احتیاج است.