فلسفه علمی است که به مسائل بنیادین هستی میپردازد. واژهی فلسفه برگردان فارسی فیلوسوفیا است که واژهای یونانی است و برای نخستین بار توسط فیثاغورس بکار برده شد. فلسفه سابقهای طولانی دارد و به تعداد فیلسوفان نگاههای جدیدی وجود دارد. افراد مهم زیادی در این دنیا فکر جدید و نوع نگاه تازهای را به جهانیان عرضه کردند که در طول تاریخ نامدار شدند. سقراط، افلاطون، ابنسینا، ملاصدرا، کانت، هگل و ... از فیلسوفان مهم هستند که نظریاتشان در چندین کتاب جمعآوری و به جهانیان عرضه شده است.
تاریخ فلسفه
تاریخ فلسفه بررسی ماهیت اندیشههای فیلسوفان در بستر تاریخ است. تاریخ فلسفه در واقع دانش تاریخ و فلسفه را در یکدیگر گره میزند. در هر دورهی تاریخی با توجه به بستر سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، مشکلاتی خاص گریبانگیر مردم بوده است. فیلسوفان در هر دوره مثل آینه ملتشان برای دادرسی از مردم با ارائهی دیدگاههای که در واقع بازتابدهندهی تاریخ و سیاست هر دوره است اندیشههایشان را در قالب فلسفه خاص خودشان بیان کردند. با مطالعه تاریخ فلسفه به دغدغههای خاص هر دوره میرسیم.
فلسفه باستان
اصول فلسفه از یونان بوجود آمد. فلسفه باستان بنا به علم و آگاهی اندکی که مردم آن زمان داشتند بنا شد و نسبت به فلسفه امروز بسیار ناقص است. در آن زمان بسیاری از افراد به چندخدایی اعتقاد داشتند و معبودهای دیگری داشتند. یکی از اصول فلسفه باستان بحث بر سر نیروهای نیک و بد و در واقع بیشتر سرشت درونی انسان است. بسیاری از نقاشیها و دیوارنگاریهایی که از دوره باستان به جا مانده است نشان از اعتقادات خاص مردم دارد. برای مثال در بیشتر دیوارنگاریها ما با حیواناتی از قبیل گاو یا موجودات ترکیبی که ترکیب گاو و شیر و اژدها است آشنا میشویم و از جایگاه ویژهای که این حیوانات در میان مردم داشت مطلع میشویم.
فلسفه قرون وسطی
قرون وسطی نام دورهای است که از پایان امپراتوری روم تا سقوط قسطنطنیه و پایان بیزانس را شامل میشود. آن چیزی که امروزه بعنوان فلسفه غرب شکل گرفت در دورهی قرون وسطی بوجود آمد. مکاتب رئالیسم، ایدهآلیسم، ماتریالیسم در این دوران شکل گرفت. بحثهای زیادی در حوزه فئودالیسم و سرمایهداری و کلیسا در این دوران شکل گرفت. دوره قرون وسطی اولین دورهای بود که مردم از کشاورزی و بردهداری به سمت سرمایهداری کشیده شدند. فلسفه قرون وسطی با نگاهی افراطی نسبت به وضعیت نابسامان مردم اشاره دارد.
فلسفه قرون جدید
فلسفه قرون جدید به دو سده جدید اشاره دارد. این فلسفه با دکارت آغاز میشود. از اصول ثابت این فلسفه انسان گرایی، اومانیسم و شک گرایی است. این انسانگرایی از تمامی آثار به جا مانده در نقاشیها، کتابها و دستنوشته ها قابل مشاهده است. شک دکارتی اصل اولیه دکارت است. دکارت نسبت به تمام هستی شک داشت. او جهان دیگر را مطرح کرد و از شک خود نسبت به خودآگاهی موجود در سرشت آدمی صحبت کرد. دکارت برای نخستین بار از جهان غیر مادیای حرف زد که بسیاری از صفات را تنها در آن جهان میتوان درک کرد. با وجود عقل میتوان به وجود خدا و جهانی دیگر پی برد.
مکتب های مهم در فلسفه
در هر دوره از تاریخ، انسان به سمت خاصی گرایش پیدا کرد. مکاتب مهم فلسفی بسیار زیاد است که هرکدام تعاریف به شدت مفصلی دارد. اثباتگرایی، اگزیستانسیالیزم، پوچگرایی، جبرگرایی، خردگرایی، سکولاریسم، ساختارگرایی، ماکیاولیسم، هرمنوتیک و ... از مکاتب مهم فلسفی است. در پس هر کدام از این مکاتب فرد یا افراد مهمی وجود دارد که برای به رسمیت شناختن این مکتب نگاههایشان را با مردم به اشتراک گذاشتند. نکته جالب توجه این است که در هر دورهای با بوجود آمدن یک مکتب، طرفداران زیادی بوجود میآمد که مکتب بعدی در دورهی کوتاهتری با تاثیر مستقیم طرفداران قبلی شکل میگرفت.
چند نگاه مهم در فلسفه
افراد مهمی در فلسفه فعالیت کردهاند که بسیاری از اصولی که امروزه برپایه آنها علوم زیادی منشعب شده است، از نتیجه کار این فیلسوفان مطرح شدهاند. افرادی مثل فیثاغورس که نام فلسفه را بر این علم بی انتها نهاد و علوم قیاسی را در ریاضی مطرح کرد، افلاطون که اولین فیلسوفی است که کتاب نوشتههایش امروزه در دست ماست که پدر فمینیسم و ایدهآلیسم است، سقراط که بر سر اعتقادش سرش را به باد داد و ارسطو که از سمت آموزگارش یعنی افلاطون لقب عقل گرفت و یکی از مهمترین فیلسوفان غربی است، از افرادی بودند که پایههای فلسفه را در جهان بنا نهادند.
فلسفه شرقی
فلسفه شرقی اصول اندیشهای است که فیلسوفانی که در آسیا مشغولاند به آن میپردازند. فلسفه شرق مشخصا بحثهایی در حول محور آیین بودایی، اسلامی، چین، هندو را شامل میشود. فلسفه شرقی اکثرا به ماورا و افسانهها میپردازد. فلسفه هندو که با بررسی هنر بجا مانده در آن دوران قابل بررسی است، به خدایان، دنیایی که غیر قابل لمس است و معرفت میپردازد. فلسفه بودا ما را به اندیشیدن در مورد خدا دعوت میکند. ابنخلدون، ابوریحان بیرونی، ابن سینا، ابن هیثم از فیلسوفان اسلامی هستند که اقدامات بسیار شایستهای برای فلسفه شرق انجام دادند.
نقدهای مهم در فلسفه
یکی از افراد مهم در فلسفه جدید فروید است. او و لاکان از افرادی بودند که وادی ناخودآگاه را بعنوان مهمترین عضو فکر و مغز معرفی کردند. فروید بیشترین تمرکزش را بر مسائل جنسی در ناخودآگاه گذاشت. براساس نظریات او هر آنچه انسان در زندگی خود انجام میدهد تاثیرات ناخودآگاه است. خواب و رویاهای تکرارشونده در واقع حقیقتی است که انسان در زندگی خود به دنبال آنهاست و چون در زندگی واقعی به آنها نمیرسد این عناصر را در خواب و رویا تعقیب میکند.
فلسفه غربی
فلسفه غرب با فلسفه شرق از لحاظ نوع نگاهی که به زندگی مادی و غیرمادی میشود، بسیار متفاوت است. فلسفه شرق بیشتر فلسفه اخلاق است. فلسفه غربی به مسائل دنیوی بیشتر اهمیت میدهد. ریاضی، علوم طبیعی، فیزیک، اخترشناسی و زیست شناسی از شاخههای فلسفه غربی است. افراد مهم و تاثیرگزار زیادی در فلسفه غرب آمدند و بسیاری از آنها با نظریاتشان به رشد جامعه بشری کمک فراوانی کردند. با شناخت فلسفه غرب به این نکته میرسیم که بسیاری از مسائل مورد توجه در غرب مسائلی است که در زندگی مادی کاربرد مهمی دارد.
فلسفه و دین
یکی از اصول مهم در فلسفه بررسی امور غیر دنیوی است. هرکدام از فیسوفان با نگاه تازهای که به جهان داشتند موجب تشکیل گروهکهای کوچک و بزرگی میشدند که بسیاری از این گروهکها در آینده به یک اعتقاد پایسته تبدیل میشد که با وجود منحل شدن آن گروه آن اعتقاد مستحکم میماند. دین به معنای اعتقاد انسجام یافتهی یک گروه در راستای فلسفهی مورد مطالعهی فیلسوفان، یکی از مهمترین دستاوردهای فیلسوفان به حساب میآید. فلسفه دینی با توجه به علاقهای که مردم شرق به علوم غیردنیوی داشتند بیشترین تاثیرش را در شرق گذاشت.
فلسفه و معرفت
فلسفه و معرفت دو عنصر به هم پیوستهای است که از یک جایگاه مساوی برخوردارند. با وجود تفاوتهایی که در فلسفه و معرفت وجود دارد، آنها در نقطهای به یکدیگر وصل میشوند و از آنجا نقاط اتصال دیگری پیدا میکنند. معرفت به معنای اندیشیدن در هستی و شناخت بیشتر عالم دیگری است. فلسفه با بررسی دنیا و آن چیزی که درون دنیا در جریان است به معرفت نزدیک میشود و معرفت با شناختی که در دنیا حاصل میشود، به نوعی فلسفه خاصی را ایجاد میکند. این دو از لحاظ گرایش به شناخت دنیای مادی و غیرمادری شباهت زیادی به یکدیگر دارند.
فلسفه و جایگاهش
فلسفه از بدو ورود جدیدترین ایدئولوژیها به میان آمد. این اندیشه جدید را از فلسفه افلاطون و ارسطو و فیثاغورس باید بررسی کرد که سعی در تغییر دنیا داشتند. فلسفه نگاه جدیدی را به دنیا اضافه کرد و آن نگاه دقت بیشتر برای اندیشیدن بیشتر است. فلسفه جایگاهش را مدیون فیلسوفانی است که در طی این سالها برای اثبات نظریاتشان از بسیاری از رادیکالها گذشتند و بسیاری مرگ را به زندگی بدون اندیشه ترجیح دادند. فیلسوفان برای ساختن جهانی بهتر برای ساختن دنیایی با تفکر و اندیشه پلهایی را ساختند که برای آیندگان محل عبور به سمت بهتر شدن است.
فلسفه یک علم هستی شناسانه و به ماهیت اشیا می پردازد و به همین دلیل به ماهیت و چیستی هستی و پدیده ها می پردازد، قابل توجه است.