من معتقدم به اندازه ی تعداد افراد حاضر روی کره زمین، داستان برای خواندن وجود دارد؛ حتی گاهی بیشتر! ممکن است یک نفر آن قدر سرگذشت عجیبی داشته باشد که به تنهایی، نقش اول و قهرمان 10 داستان بلند باشد که گاهی تراژدی است و گاهی طنز.
خواندن درباره ی زندگی افراد موفق و بزرگ می تواند دریچه های ذهنی ما را باز کند؛ می تواند به ما در پیدا کردن راهمان کمک کند. مطالعه ی سرگذشت افراد مشهور و البته تاثیر گذار می تواند برای کودکان بسیار مناسب باشد! زیرا آن ها در اول راه خود نمی دانند که چه چیزی از دنیا می خواهند. وقتی سرگذشت افراد مختلف را بخوانند، با موضوعات جدید و واقعی رو به رو خواهند شد و دید آن ها نسبت به زندگی وسعت پیدا خواهد کرد.
به نظر من، خواندن درباره ی افراد و راه موفقیت و شکستشان بهترین مشاور برای انتخاب رشته و شغل آینده است. پدر و مادرها باید کودکان خود را ترغیب کنند تا راجع به بزرگان هم دوره خود یا دوره های قبل تر، بیشتر بدانند.
در این مقاله قرار است راجع به یک نویسنده ی معروف صحبت کنیم و به معرفی آثار او بپردازیم؛ کسی که در ابتدا فقط یک وبلاگ نویس بود ولی الان یک نویسنده ی بزرگ در سطح جهانی است که کتاب های او را به زبان های مختلف ترجمه می کنند و در اختیار عموم قرار می دهند. این شخص کسی نیست جز فردریک بکمن، یک مرد جوان که خالق مردی میانسال به نام "اوه" است!
آیا فردریک بکمن را می شناسید؟
تاریخ نویسندگی مانند یک دشت پر از فراز و نشیب های تلخ و شیرین است؛ در پس هر فراز و نشیب این دشت، نام های گوناگونی نهفته اند که هر کدام به نوعی، هویت و شناسنامه ی نویسندگی را در سر تا سر جهان رقم زده اند. نویسندگانی که فقط برخی از آن ها موفق شده اند و توانسته اند نام خود را بر تاریخ حک کنند.
مطالعه ی زندگی نامه ی این نویسندگان و سیری در احوالات و آثار آن ها، نمایی هر چند کوتاه و گذرا اما عمیق و قابل تامل به ما هدیه می کند؛ در دل زندگی نامه ی هر نویسنده، گنجینه ای از رازها و معانی نهفته است که می تواند هم به نویسندگان نوپا و هم به دیگر افراد دریچه هایی از روشنایی باز کند.
کارل فردریک بکمن یکی از نویسندگانی است که در کشاکش فراز و نشیب های راه نویسندگی کم نیاورد و اکنون یکی از نویسندگان مشهور جهان است که آثار او طرفداران پر و پا قرص خود را دارد.
فردریک بکمن، نویسنده و وبلاگ نویس سوئدی است که در دوم ژانویه ۱۹۸۱ در استکهلم به دنیا آمده است؛ مادر او معلم بود و این فرصت نصیب بکمن شد تا در چهار یا پنج سالگی خواندن را بیاموزد و نوشتن را از کودکی آغاز کند.
بکمن در مصاحبه های خود، همیشه از نوشتن به عنوان ابزاری برای بروز احساسات خود یاد کرده است. او قبل از شروع دوران مدرسه بسیاری از کتاب های بزرگسالان را خوانده بود، برای مثال در هشت سالگی کتاب ارباب حلقه ها را خوانده بود.
بکمن سعی می کرد تمام وقایعی که در طول روز برای او اتفاق افتاده است را بنویسد، و روزمره نویسی و کتاب خواندن از سرگرمی های مورد علاقه ی او به شمار می رفته است. به همین ترتیب، ابتدای کار نوشتن خود را با روزمره نویسی در وبلاگ شخصی خود شروع کرد و کم کم به عنوان یکی از وبلاگ نویسان معروف شهر خود شناخته شد.
او برای روزنامه های مختلف مقاله می نوشت و در مجله ی مترو نیز مشغول بود. زندگی او فراز و نشب فراوان داشته است، او در نوجوانی تصویری روشن از آینده ی خود نداشت و نمی دانست به چه شغلی علاقه دارد! از 18 سالگی کار خود را با رانندگی لیفتراک شروع کرد، در یک بازار میوه هم کار کرد، حتی یک مدتی به عنوان راننده ی کامیون نیز مشغول بوده است! تقریبا در کارهایی فعالیت کرده است که هیچ ربطی به نویسندگی نداشته اند.
با اینکه حقوق خوبی داشت، اما از چیزی راضی نبود؛ او در هر کاری که مشغول بود، دست از نوشتن بر نمی داشت و نویسندگی می کرد برای همین تصمیم گرفت بین رانندگی لیفتراک و کامیون و نویسندگی، نویسندگی را انتخاب کند! او پس از ترک شغل خویش مدتی به عنوان خبرنگار آزاد با نشریات مختلف کار می کرد.
بکمن را می توان یکی از نویسندگان خوش شانس دانست! او توانست با اولین رمان خود، یعنی مردی به نام اوه راهی صد ساله را در یک شب طی کند؛ طرفدران وبلاگ نویسی او و همسرش، مشوق او در نوشتن این رمان بودند و طولی نکشید که پس از انتشار این کتاب، نام او بر سر زبان ها افتاد!
او در بخشی از مصاحبه اش با رادیو آلمان می گوید: «از کودکی برنامه ای برای نويسنده شدن نداشتم. من حس می کنم نويسنده شدم، چون می نوشتم و برحسب تصادف نويسنده شدم! بعد از گرفتن ديپلم دبيرستان واقعا نمی دانستم كه بايد چه كاری را شروع كنم. كمی مطالعه كردم اما به جايی نرسیدم، بعد يكی از دوستانم برای من يك كار به عنوان راننده ماشين لیفتراک در يك عمده فروشی ميوه پيدا كرد. هم زمان برای مدتی یادداشت های يك روزنامه جديد محلی را پیگیرانه می خواندم. بعد خودم چند متن نوشتم و آن ها را برای سردبير روزنامه فرستادم. آن ها از اين متن ها خوششان آمد اما خبری از پول نبود! با وجود این، كار من را تائيد كردند. من کارم را در انبار ميوه ادامه دادم و در زمان باقي مانده، مقاله و متن می نوشتم. من اهل یک خانواده اصیل و سنتی جنوب سوئد هستم. با آنکه پول خوبی از کار در میوه فروشی به دست می آوردم اما هم خودم و هم خانواده متوجه این مساله شدیم که این کاری نیست که بتوانم در آینده آن را دنبال کنم و خانواده ام از من خواستند یک برنامه عاقلانه برای زندگی ام داشته باشم. در نهایت يك چيز براي من روشن شد: تنها چيزی كه واقعا به آن علاقه دارم، نوشتن است؛ چرا با آن پول درنياورم؟ »
همسر بکمن، بانویی ایرانی به نام ندا شفتی است که به گفته ی بکمن، شخصیتی قوی و با اراده دارد. این نویسنده در پردازش پروانه، زن همسایه اوه در کتابش از شخصیت همسرش الهام گرفته است. او معتقد است که ندا در زندگی او بسیار تاثیرگذار بوده است و به نوعی خیلی از او حساب می برد!
اولین رمان، خلق مردی به نام اوه!
ایده نگارش رمان «مردی به نام اوه» در سال 2007 در ذهن بکمن جرقه زد؛ یعنی زمانی که بکمن مشغول به کار در یک مجله ی سوئدی بود. این رمان در ابتدا شامل همان نوشته هایی بود که بکمن در وبلاگ خودش منتشر می کرد. بخش هایی از نوشته های بکمن، شامل موضوعاتی راجع به شخصیت و اخلاقیات پدرش بود که بیش تر خوانندگان وبلاگ آن ها را دوست داشتند.
بکمن در مورد نقطه آغاز کار خود برای مجله فیشر آلمان چنین می نویسد: «هنگامی که همسرم نوشته های مرا خواند، گفت: که این مرد «اوه»، خیلی شبیه توست!» چون من هم با دیگران کم صحبت می کنم و زیاد اجتماعی نیستم. از آن به بعد بود که «مردی به نام اوه» شکل گرفت.
هنگامی که بکمن دست نوشته های رمان «مردی به نام اوه» را نخستین بار برای چند ناشر ارسال کرد، اکثر ناشران او را نادیده گرفتند و به او پاسخی ندادند؛ حتی چند تن آن را به طور صریح رد کردند!
اما چیزی که باعث امیدواری بکمن بود، بازخورد خوبی بود که خوانندگان وبلاگش نسبت به نوشته هایش نشان می دادند. پس از چند ماه و چند پاسخ منفی دیگر، او کم کم مأیوس شده بود و فکر می کرد که شاید بازار کتاب و نویسندگی، جایی برای داستانی پیرامون یک مرد 59 ساله که سعی می کند خود را بکشد اما نمیتواند، وجود ندارد.
او می گوید: «با آن که برخی ناشران نوشته های این کتاب را افسانه ای نامیده اند، اما این داستان ها از اتفاقات روزمره من در جامعه و رفتار پدرم با من سرچشمه گرفته و خوانندگان وبلاگم آن ها را دوست داشته اند.»
رمان «مردی به نام اوه» در سال 2012 منتشر شد و بیش از 600 هزار نسخه از آن در سوئد به فروش رفت و به شهرت رسید. اولین کتاب بکمن پس از ترجمه به زبان انگلیسی، به مدت 30 هفته در صدر فهرست پرفروش های نیویورک تایمز نیز قرار گرفت.
با اقتباس از همین کتاب بکمن فیلمی با همین نام در سال 2016 در سینماهای جهان اکران شد؛ کارگردانی این فیلم را هانس هولم به عهده داشت و توانست جزء پنج نامزد نهایی دریافت جایزه اسکار در کنار فیلم اصغر فرهادی شود و رکورد فیلم «جنگ ستارگان» را در سوئد بشکند!
سبک نگارش فردریک بکمن
نوشته های او صاحب سبکی خاص از نگارش است. خصوصا زبان طنز و ساده، ویژگی منحصر به فرد این نویسنده سوئدی است. او خیلی راحت می نویسد و جزئیات را در نوشته های خود از یاد نمی برد. لحن نوشتاری صمیمی او در کتاب هایش و شخصیت های داستانی او که از دل جامعه برآمده اند، باعث می شود خواننده با شخص اول داستان که اغلب افراد سالمندی هستند که رفتارهای جالب و بامزه دارند، بیشتر هم ذات پنداری کند!
بکمن در داستان های خود حتی از مسائل اجتماعی فراگیر و ناراحتکننده ای مثل خیانت یا خودکشی سخن می گوید و آن را با نگاه طنز به تصویر می کشد، مثلا در داستان بریت ماری اینجا بود موضوع خیانت همسر ماری به او بهانه ای برای غلبه ی ماری بر مشکلاتش و پیدا کردن راهی جالب برای او می شود، مسئله ای که اتفاقات جالب و مفرح را در طول داستان در پی دارد.
بیشتر بخوانید: داستان یک برند
این هنر بکمن است که از موضوعات جدی و کوچک ترین جزئیات اطرافش در گفت وگوهای بین شخصیت ها و وقایعی که در داستان رخ می دهد استفاده کند. بکمن در یک مصاحبه ای گفته است که: «من مدام در حال نوشتن وقایع روزمره هستم؛ همه جا، پشت پاكت نامه ها، روی زير ليوانی های مخصوص نوشیدنی و تلفن همراهم و در آخر آن ها را وارد كامپيوترم می کنم. بعضی وقت ها نیز برای نوشتن از ماشين تحرير قديمی ام یا مداد و قلم استفاده می کنم. يك ديالوگ، يك ايده، يك عبارت! فكرش را بكنيد، برای مثال سه هفته بعد آن را وسط خرت و پرت ها دوباره پيدا می كنم».
همین توجه بیش از اندازه به اتفاقات روزمره باعث شده تا سبک نوشتاری بکمن، طرفداران زیادی از سراسر جهان داشته باشد!
آثار فردریک بکمن
اولین اثر او و در واقع نقطه قوت فردریک بکمن، کتاب مردی به نام اوه است که در سال 2012 آن را منتشر کرد. پس از موفقیت در این کتاب، باز هم به نوشتن ادامه داد و در نهایت در سال 2015 کتاب مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است را منتشر کرد.
سپس، در سال 2016 کتاب بریت ماری اینجا بود را نوشت که بسیاری از افراد این کتاب را نسخه ی مونث مردی به نام اوه می دانند.
دیگر آثار او عبارتند از :
- تمام آنچه پسر کوچولویم باید درباره دنیا بداند
- شهر خرس
- و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود
- ما در برابر شما
- و من دوستت دارم
- رسوایی
- مردم مشوش
- سباستین و ترول
سخن پایانی
اگر می خواهید به دنیا با دید بهتری نگاه کنید، کتاب خواندن را فراموش نکنید! با خواندن کتاب روح شما به دنیاهایی پا می گذارد که جسم شما هیچ گاه قادر به آن نخواهد بود!