بسیاری از ما انسانها سرشار از نیروها و استعدادهای شگفتانگیز و کشفنشده هستیم که متاسفانه به دلیل کمبود اعتماد به نفس، تأثیرات جامعه، محیط و خانواده هرگز از وجود آنها باخبر نمیشویم. همین عوامل زندگی ما را در مسیری میاندازد که هرگز آنچه که خود واقعیمان بود نمیشویم و با باور تلخ "کمارزش بودن" بزرگ شده و خود نیز ناخواسته پیامهای منفی به اطرافیان و آیندگان میدهیم.
ارزش و احترامی که شما برای خود قائل هستید، بطور مستقیم بر افکار، گفتهها و اعمال شما تاثیر میگذارد. موضوع "ارزش نهادن به خود" به اصل انسانی و رفتاری شما برمیگردد. این احساس یک بازتاب قضاوتی است از ظرفیت رویارویی که در برخورد با موقعیتهای مختلف زندگی دارید، یعنی شما پذیرفتهاید که به عنوان یک موجود انسانی، موجودی منحصربهفرد، هستید که حق شاد زیستن، لذت بردن، موفق شدن و حتی شکست خوردن را دارید. احساس ارزش داشتن به معنای قبول شایستگیها و خود را لایق احترام، دانستن است. در غیر اینصورت باور خواهید کرد شما لایق یک زندگی آرام و خوب نیستید و وضع هرگز بهتر نخواهد شد. این احساس ریشه در عمیقترین لایههای روح و روان شما دارد که در کودکی به وسیلهی والدین و اطرافیان، در آدمی رشد و تکامل مییابد. همین مسئله باعث میشود کودکانی که شانس بزرگ شدن با این احساس مطلوب را نداشتهاند در بزرگسالی، برای پر کردن خلأهایشان، بیهوده به دنبال کسی یا چیزی بگردند.
ممکن است احساس ارزش داشتن و احترام گذاشتن به خود را با خودخواهی و تکبر اشتباه بگیرید. اما اینطور نیست، تفاوتهایی بین این دو وجود دارد از جمله اینکه کسی که خود را شایستهی ارزش و احترام بداند در حالیکه نیازی به تعریف و تمجید دیگران نمیبیند هرگز هم به کسی بیاعتنایی و کممحلی نمیکند. فرد باارزش نیازی نمیبیند با زیرپا گذاشتن ارزش کسی، بر دیگران پیشی گرفته و خود را فردی بااعتبار جلوه دهد. کسی که احساس ارزش میکند به ضعفهای خود کاملا آگاه بوده و در جهت رفع آنها میکوشد.
یادتان باشد "احساس ارزش داشتن" به شهرت، ثروت، مقام، نژاد، جنس، لباس، مذهب و .... بستگی ندارد. احساس ارزش کردن مسئلهی بسیار سادهای است و آن احترامی است که برای خود احساس میکنید.
• نظریه احساس ارزشمندی
بسیاری از آدمها فقط وقتی احساس ارزشمندی میکنند که به موفقیت خاصی میرسند. بر مبنای نظریهٔ احساس ارزشمندی (self-worth theory)، انسان با دستیابی به اهداف خود در زندگی، خودش را به رسمیت میشناسد. توانمندی، قاطعیت، عملکرد و عزتنفس عناصر این نظریه هستند.
بهترین مزیت آگاهی از ارزش خودمان، تأثیری است که بر رفتار ما دارد. احساس ارزشمندی بر کارها و انتخابهای آگاهانهی ما بسیار تأثیر میگذارد. همان چیزی است که باعث میشود حتی بدون موفقیت، پول و دارایی باز هم خشنود باشیم. وقتی به سطح سالمی از احساس ارزشمندی برسیم، زندگی معنای بیشتری پیدا میکند.
• هیچ زمانی برای احساس ارزش داشتن دیر نیست!
متخصصین تکنیکهای بازآموزی والدین بر این باورند که ما هرگز نباید حسرت دوران کودکی خوبی که میتوانستیم داشته باشیم را بخوریم زیرا هیچ وقت برای داشتن یک دوران کودکی پربار دیر نیست!
در تفسیر این جمله باید گفت، هیچ وقت برای خودسازی و احساس ارزش کردن دیر نیست. مسلماً اگر فردی تحت تربیت پدر و مادری قرار بگیرد که به او احساس ارزش کافی را بدهند آیندهی روشنی در انتظار او خواهد بود. اما اگر به هر دلیلی، والدین و شرایط شما نتوانستند این دوران پربار را برایتان رقم بزنند. به جای سرزنش و شکستهای روزافزون شروع به حل مشکل کنید.
بسیاری از انسانها از تنهایی رنج میبرند. همیشه مضطرب و نگرانند، خود را بیارزش و لایق تحقیر میدانند، بی آن که علت این احساسات را بدانند. بسیاری دیگر به رغم جوانی و داشتن شرایط مطلوب، مأیوس، خسته، کسل و بیعلاقه به همه چیز هستند. این عده همواره از دیگران، به دلیل عدم درکشان، شاکی و عصبانی هستند. همهی این افراد یک چیز را با قطعیت میدانند و آن اینست که باید در شرایط بهتری قرار بگیرند.
اما باید چه کرد؟ اولین گام ریشهیابی است. آگاهی از علت، سرآغاز درمان است. باید این عقیده را به عنوان یک انسان در خود بپرورانید که شما یک انسان هستید و هروقت که بخواهید "میتوانید" سبک زندگی خود را تغییر دهید فقط به وقت و پشتکار نیاز دارید. البته واضح است کسی که سالها با احساس ارزش نداشتن بزرگ شده، به قدری به آن عادت کرده که تغییر برایش دشوار خواهد بود.
در گام دوم افکارتان را تغییر دهید. تمامی افراد در هر سنی میتوانند افکار و مکالمات درونی خود را از نو سازماندهی و برنامهریزی کنند. یادتان باشد این ما هستیم که گفتوگوی درونیمان را انتخاب میکنیم. اجزا و عناصر این مکالمات را برای خود مشخص کنید. شاید در طی سالها به جملات دیگری عادت کردهاید اما اگر آگاهانه شروع به نظم و تغییر آنها کنید سریعاً اثرات مثبت آن را خواهید دید. نوعی دیگری از مکالمات، مکالمات بیرونی است که همان مکالمات روزمرهی بین افراد است. اگر ماکالمات درونی ما آکنده از اعتماد به خود و اعتقادتمان باشد گفتوگوهایمان با دیگران نیز بدون بیم و دلهره خواهد بود. همین موضوع سبب میشود تا احساس ارزش در شما تقویت شود.
در گام سوم افکار منفی و مخربتان را دوباره سازماندهی کنید. دکتر دیوید بارنز معتقد است افرادی که برای خود ارزش قائل نیستند در واقع یک فرایند فکری منفی را دنبال میکنند. بپذیرید که در اغلب موقعیتهای زندگی، همه چیز سیاه یا سفید نخواهد بود. درست مثل خودمان. همه چیز مجموعهای از نکات مثبت و منفی است. نکتهی بعدی که باید به آن توجه کنید مسئلهی شانس است. این کلمه، مأیوسکننده است. هرگز بیهوده تلاش نکنید یک شکست یا یک مشکل را به سرتاسر زندگیتان تعمیم دهید. همچنین به یاد داشته باشید چقدر اطلاعات را از نگاه منفی به ذهن و روان خود منتقل میکنید. عدم آگاهی از نکات مثبت خود و وضعیت خود تأثیر فوقالعادهای در اتفاقاتی که برایتان رخ خواهد داد میگذارد.
گاهی اوقات موضوعاتی پیش میآید که ما بیتوجه به جزئیات آن یا آنرا خیلی بزرگ میکنیم یا خیلی کوچک، و گاها برای همین اتفاقات یکسری استدالات سطحی میآوریم. برای مثال شما میگویید:" زندگی بسیار غمانگیز است" در واقع این زندگی نیست که غم انگیز است. این احساسی است که شما در این لحظه دارید. پس جملهی دقیقتر اینست:" من در این لحظه، احساس غم و اندوه میکنم."
در گام نهایی این را بدانید که دیگر نبابد اصرار داشته باشید به خود برچسب بزنید و هرگز خود را به دلیل از دست دادن یک موقعیت سرزنش نکنید. این که شما مسئولیت خود و زندگیتان را بپذیرید و سعی در تغییر روشهایتان داشته باشید یعنی کنترل زندگی خود را بدون تاثیر و دخالت دیگران پذیرفته و به خود احترام گذاشتهاید. برای پذیرفتن مسئولیت زندگی خود لازم است جواب سه سوال اساسی را بیابید:
من به دنبال چه چیزی هستم؟ بسیاری از ما واقعا نمیدانیم از زندگی چه میخواهیم و دقیقا داشتن چه چیزی باعث خوشبختی و آرامش ما میشود. مشخص کردن هدف یعنی بی پیرایه کردن آن از هرگونه شک و دودلی و آماده کردن خود برای رسیدن به آن.
از دیگران چه انتظاری داریم؟ تلاش در مسیر هدف بی شک ما در مسیری قرار میدهد که به راهنمایی و ارتباط با دیگران نیازمند است. لازمه ی یک ارتباط خوب مشخص شدن خواسته ها و محدودیتهاست. باید انتظاراتی که از دیگران دارید معقول و منطقی باشد تا هیچ جایی برای سوتفاهم باقی نماند. مطمئن باشید بهترین راه برای نرسیدن به هدف، انتظار بی جا و محکوم کردن دیگران است. میتوانید امتحان کنید!
از چه چیزی باید صرف نظر کنیم؟ این سوال و پاسخش خیلی مهم است. شما باید بدانید زمان مفیدتان توسط چه کارها و چه آدمهایی هدر میرود. تصمیم به صرف نظر کردن از چیزی یا موضوعی و رها کردن در بسیاری از مواقع بهترین تصمیمی است که میتوان اتخاذ نمود. با این کار احساس عدم توانایی و عدم موفقیت را کاهش میدهید و به این ترتیب علاوه بر اینکه درگیر خشم نمیشوید احساس ارزش و خودباوری در شما ایجاد میشود.
• چند راه کاربری برای افزایش خودباوری
۱. از عبارتهای تاییدی استفاده کنید؛
این عبارتها ابزارهای سازندهی روح هستند که هدف آنها کمک به تغییر یک باور بنیادی و ریشهدار در ذهن است. یک عبارت تاییدی ممکن است ایدهی مثبتی باشد که برای حصول آن، تمام تمرکز و توجه خود را معطوف آن کردهایم. عملکرد آنها چون اهرمهایی است که برای فعال کردن لایههای پنهان و مملو از انرژی ذهن و جسم خود از آن استفاده میشود. یادتان باشد ما خودمان افکاری را که در سر داریم خلق میکنیم پس خودمان مسئول آنها هستیم. اگر توانستهایم زندگی فعلی را با افکار و استدلالهای منفی و نامطلوب بسازیم، پس میتوانیم زندگی جدیدی را نیز با احساس آرامش، افکار خلاق و شاد هم خلق کنیم. در ساخت عبارات تاییدی استفاده از ضمیر "من" بسیار مهم است زیرا نمیتوان عبارت تاییدی را برای دیگری به کار برد و خود تأثیر آن را دید. بهترین راه برای پذیرفته شدن توسط دیگران اینست که اول خودمان را بپذیریم و همانگونه که هستیم دوست داشته باشیم. این عبارات هرچقدر کوتاهتر، موثرتر خواهند بود. از کلیگویی و مبهم گویی که ذهن را دچار آشفتگی میکند بپرهیزید. هدف اصلیتان را بی هیچ ملاحظهای نشانه گیری کنید و با همهی روح و فکرتان در جهت هدف حرکت کنید.
۲. زندگی یک فرآیند رو به رشد است؛
اغلب مردم زندگی را زنجیرهای از مشکلات و دردسرها میدانند. اما در واقع با تغییر این تفسیر درمییابید زندگی مجموعهای جهتدار و رو به رشد است. به یاد داشته باشید در مسیر زندگی یک مسئله مهم است و آن رسیدن به هدف است. هدفی که به شما احساس شادی و ارزشمندی میدهد. یقین و اعتماد شما به خود و عقیدههایتان موجب شایستگی و لایق بودن شما خواهد شد. اهداف شما ممکن است بسیار شخصی مثل ترک سیگار، کم کردن وزن و... یا اهداف اجتماعی مثل موفق شدن در تحصیل، بیزنس و ... باشد. در هر صورت به خاطر داشته باشید آدمی با حرکت و فعالیت زنده است و در مسیر تکامل، علیرغم سختیها، همواره باید در حال تلاش و رشد باشد.
۳. تصور خلاق؛
این بحث را با یک ماجرای کوتاه ولی واقعی آغاز میکنم، خانم میانسالی تصمیم گرفت گواهینامهی رانندگی بگیرد. درسهای تئوری و عملی لازم را به خوبی گذراند. پس از مدتی مربیاش گفت که او برای امتحان دادن کاملا آماده است. اما وقتی با این خانم برخورد کردیم او دلهره و اضطراب وحشتناکی داشت و میگفت: "مطمئنم که در امتحان رد خواهم شد. میدانید من در خیلی چیزها در زندگی موفق نشدهام." به رغم حرفهایش به اون دلداری دادیم و تشویقش کردیم، اما نهایتاً این خانم همانطور که پیشبینی کرده بود، در امتحان رد شد و گفت:" دیدید! گفته بودم که... خودم میدانستم."
او میدانست! بله خب او میدانست و تصویر شکستش را از قبل در روح و ذهن خود ساخته بود. تصورات و رویاهایی که ما هر روزه در ذهنمان آنها را مرور میکنیم، عامل بسیاری از اتفاقات مهم زندگی ما هستند. تصور خلاق که به آن تصویر ذهنی هم گفته میشود، چیزی به غیر از تخیل و رویاپردازی نیست اما به طور موثری بخش عظیمی از زندگی واقعی ما را تحت تاثیر قرار میدهد. همه چیز در اطراف ما به صورت انرژی است. هرچند پیرامون ما مملو از ماده به نظر برسد، اما در واقع همه چیز انرژی از خود ساطع میکنند که دارای اثراتی جادویی هستند. امروزه ثابت شده است که به هر چیزی که بیشتر فکر کنید همان را به سوی خود جذب خواهید کرد.
بیشتر بخوانید: چرا استرس رخ می دهد و چگونه می توان آن را کنترل کرد؟
• در نهایت
از یاد نبرید جهان آیینه شماست و همان چیزی را به شما خواهد بخشید که به دنبالش هستید. اگر میخواهید که دنیا با شما همانند انسانی ارزشمند رفتار کند، اینکه در گذشته با شما چطور رفتار شده است را فراموش کنید و همان گونه رفتار کنید که به عنوان یک انسان خود را لایق آن میبینید. دنیایی که در آن زندگی میکنید به خودی خود، بیرحم و خشن هست، دیگر نیازی نیست که خودتان فشار و سختیهای زندگی را برای خودتان چند برابر بیشتر کنید. خودتان را دوست داشته باشید و خود را به خاطر اشتباهات و نقصهایتان سرزنش نکنید و یاد بگیرید که از خیال ترسناک بشر برای کامل و بینقص بودن، فاصله بگیرید. به این فکر کنید که همین امروز برای این که از احساس پوچی و بیارزشی دور شوید حاضرید چکار کنید؟