تغییر در زندگی جز جدایی ناپذیر آن است و هیچ کس از این تغییرات در امان نیست. حال این تغییرات ممکن است ناگهانی باشند مانند مرگ یکی از اعضای خانواده یا دوست صمیمی یا ممکن است به تدریج در زندگی رخ دهد مانند ازدواج یا مهاجرت به یک شهر یا کشور دیگر.
چیزی که اهمیت دارد این است که سازگار شدن با این تغییرات برای انسان هیچ وقت کار آسانی نبوده و همواره چالش برانگیز است. گرچه همه تغییرات برای بهتر شدن نیستند اما هر چه که باشند فرد مقاومت زیادی را در برابر آن از خود نشان می دهد.
از آن جایی که نمی توانیم جلوی زندگی را بگیریم و قوانین آن را دست خوش تغییر کنیم؛ بهترین کار این است که با افزایش آگاهی از خود و از این قوانین، زندگی را آسان تر کنیم و بتوانیم لحظات خوشی را برای خود رقم بزنیم. در این مقاله قصد داریم با بررسی دقیق نکات لازم برای خروج از منطقه امن و در نظر گرفتن فیزیولوژی انسان به شما کمک کنیم تا بتوانید این مسیر را برای خود صاف و هموار کنید و توانایی های خود را برای مواجه شدن با چالش ها و نوسانات زندگی گسترش دهید.
کنار امدن با تغییرات مستلزم این است که برنامه های زندگی خود را هر چند کم عوض کنید؛ یا راه جدیدی پیدا کنید و یا راه قبلی را کمی تغییر دهید. در هر دو صورت این تصمیمات می توانند شما را از منطقه امن خود خارج کنند و باعث شوند احساس ناراحتی کنید.
اصطلاح منطقه امن که امروزه بسیار رایج است و در بین تمامی فرهنگ ها جا باز کرده، در سال 1990 رایج شد. این عبارت توسط متفکر مدیریت جودیت باردویک ابداع شد و به مرور بر سر زبان ها افتاد. تعریف لغوی این عبارت بدین گونه است: منطقه راحتی یک حالت رفتاری است که در آن یک فرد در شرایط خنثی اضطراب عمل می کند و از مجموعه ای محدود از رفتارها برای ارائه سطح ثابتی از عملکرد، معمولاً بدون احساس خطر استفاده می کند.
در منطقه راحتی، افراد انگیزه زیادی برای رسیدن به ارتفاعات زندگی و ریسک کردن ندارند و ترجیح می دهند روال های عاری از ریسک را دنبال کنند. اما بیایید این مفهوم را در دنیای روانشناسی مورد بحث و بررسی قرار دهیم. در سال 1907، رابرت یرکس و جان دادسون یکی از اولین آزمایشهایی را انجام دادند که ارتباط بین اضطراب و عملکرد را روشن کرد. آنها دیدند که موشها با شوکهای الکتریکی با شدت فزاینده انگیزه بیشتری برای حرکت و یا به عبارت دیگر حل مشکل دارند.
اما به مرور هنگامی که این شوک را بیشتر کردند دیدند که موش ها هم تا یک جایی واکنش مناسب نشان می دهند و پس از آن شروع به پنهان شدن می کنند. مشابه این رفتار در انسان ها دیده می شود: مبارزه، فرار، و یا در نهایت فریز شدن ( فلج شدن ).
قانون یرکس-دادسون (Yerkes & Dodson، 1907)، نه تنها برای انجام کار های عینی تر مانند انجام یک کار خاص و استرس زای جدید در محل کار، بلکه برای دیگر کار ها مانند ارتباط با دیگران نیز صادق است.
از منطقه راحتی تا منطقه رشد:
هنگامی که یک فرد از منطقه راحتی خود خارج می شود لزوما بدین معنا نیست که در منطقه ترس یا وحشت یا به عبارتی Fear Zone قرار گرفته است. ترس می تواند یک گام ضروری باشد که انسان را از منطقه راحتی به منطقه رشد برساند. بر خلاف منطقه راحتی که احساس آسایش را به همراه دارد؛ منطقه ترس اینگونه نیست. در این منطقه شما تحت تاثیر نظرات دیگران قرار خواهید گرفت و حتی ممکن است اعتماد به نفس خود را تا حدی از دست بدهید. حتی افرادی که در این منطقه قرار دارند شروع به ساخت بهانه هایی می کنند تا دوباره به منطقه راحتی خود برگردند.
اما بهتر است استقامت کنید تا این مرحله نیز به پایان برسد و وارد منطقه یادگیری شوید. منطقه یادگیری یا Learning Zone منطقه ای است که شما به آرامی با چالش های پیش رو و مشکلات به تعامل می پردازید و مهارت های جدید برای حل مشکل را می آموزید. در اینجا کم کم متوجه می شوید که در حال گسترش منطقه راحتی خود هستید و احساس خوبی دارید.
پس از این مرحله، منطقه رشد قرار دارد. منطقه رشد یا Growth Zone آخرین مرحله است. در این منطقه شما به تعیین اهداف جدید می پردازید و چیزی که یک زمانی برای شما مشکل ساز یا تهدید کننده به حساب می آمد، اکنون دیگر شما را دچار استرس نمی کند. در واقع در این مرحله شما توانایی هایی را به همراه دارید که می توانند شما را به سمت قله های بلند تر زندگی سوق دهد. بیان این نکته مهم است که مانند اکثر تلاشها در راستای تغییر رفتار، حرکت به سمت منطقه رشد بدون داشتن خودآگاهی، هر چند کم، سخت تر می شود. به همین دلیل باید موارد زیر را در طی این مسیر در نظر داشته باشید:
وسعت منطقه شما چقدر است؟
در هر حوزه زندگی، مناطق هر کس از نظر اندازه متفاوت است. برای ترک منطقه راحتی خود، باید در اولین مرحله از محدودیت های بیرونی قدردان باشید که توانایی های شما را توسعه می دهند. قبول این چالش ها و اینکه بدانید منطقه راحتی شما کجاست و چقدر گسترده است به رشد و یادگیری شما منجر می شود.
نقاط قوت خود را بشناسید:
درک و استفاده از نقاط قوت شخصی می تواند مفید باشد. اکثر مردم حداقل در یک زمینه از زندگی تجربه ترک منطقه راحتی را دارند و معمولاً بینش های زیادی از این تجربه کشف می شود. در واقعیت، روند حرکت از منطقه راحتی به منطقه رشد ممکن است خطی نباشد. قله ها، فرورفتگی ها و فلات ها اغلب سفر را پیچیده می کنند. گاهی اوقات، ما حتی نیاز داریم که به صورت دوره ای به منطقه آسایش عقب نشینی کنیم، قبل از اینکه دوباره با چالش های بیرونی رو به رو شویم. همیشه به یاد داشته باشید که بهترین ملوانان در آب های صاف متولد نمی شوند و شما با عبور از این مرحله سخت و توجه نکردن به وسوسه ها مبنی بر ماندن در این منطقه می توانید پیشرفت کنید.
مزیت های خارج شدن از منطقه راحتی:
خود شکوفایی یا Self-actualization :
برای بسیاری، خودشکوفایی به عنوان یک انگیزه قوی برای ترک منطقه راحتی عمل می کند. این مفهوم از طریق نظریه انگیزش انسانی آبراهام مازلو (1943) رایج شد. او این مفهوم را چنین بیان می کند:
آنچه که یک انسان می تواند باشد، باید باشد. این نیاز را می توانیم خودشکوفایی بنامیم.
سلسله مراتب نیازهای مزلو مانند یک نردبان عمل می کند. ابتدایی ترین نیازی که در این مثلث وجود دارد نیاز های فیزیولوژیکی بدن ماست؛ این نیاز ها شامل موارد زیر هستند: آب، غذا، گرما و استراحت
گام بعدی در مثلث مازلو به نیاز های امنیتی اشاره دارد. او برای این نیاز به دو واژه Safety و Security اشاره می کند.
دو نیازی که تا اینجا به آن ها اشاره شد نیاز های اساسی زندگی انسان نام دارند اما مازلو در مرحله سوم به دسته دیگری از نیاز ها، یعنی نیاز به عشق و تعلق اشاره می کند. در این بخش از نیاز ها ارتباطات صمیمی و داشتن دوستان نزدیک مد نظر قرار گرفته است.
مرحله چهارم از سلسله مراتب نیاز های مازلو به محترم شمرده شدن و احساس عزت نفس اشاره دارد که طی آن فرد خود را با فضیلت می داند. مرحله سوم و چهارم این مثلث در دسته نیاز های سایکولوژیک یا روانی قرار می گیرند.
راس مثلث مازلو که در واقع آخرین مرحله از نیاز های انسان است همان نیاز خودشکوفایی است که خلاقیت و حل مشکل از جمله کلماتی است که برای بیان این نیاز به کار می رود. مازلو بیان می کند که انسان 5 سطح نیاز به همان ترتیبی که ذکر کردیم، دارد و در صورت برطرف شدن نیاز اول، نیاز دوم شروع به خود نمایی می کند.
رشد ذهنی:
کارول دوک (Carol Dweck) روانشناس استنفورد در سال 2008 در این زمینه مفاهیم قابل توجهی را بیان کرد. او بیان می کند که مردم عموما بر این باورند که شکست یک نارسایی را بیان می کند و هر گونه انتقاد ضربه مهلکی را به عزت نفس وارد می کند. اما رشد ذهنی به معنای این است که انسان را انعطاف پذیر بدانیم. هنگامی که از این موضع به چالش های زندگی نگاه می کنیم، عقب نشینی ها به فرصت هایی برای یادگیری تبدیل می شوند و پتانسیل ما برای حل این مشکلات نا محدود است. ترک عمدی منطقه آسایش با ایجاد یک ذهنیت رشد همراه است. در حالی که طرز فکر ثابت ما را در دام ترس از شکست نگه می دارد، طرز فکر مبتنی بر رشد، به ما انگیزه می دهد تا یاد بگیریم و خطراتی را بپذیریم که منجر به کسب نتایج مثبت در سراسر حوزه های زندگی می شود.
انعطاف پذیری و شکننده نبودن:
زندگی یک امر قابل پیش بینی نیست. دیر یا زود همه با بدبختی روبرو می شوند. عادت به گسترش منطقه آسایش، افراد را مجهز می کند تا با متانت بیشتری با تغییرات و ابهام ها برخورد کنند و از خود انسان منعطف تری بسازند. در همین راستا، نسیم طالب، یک آمار دان، در سال 2008 مفهوم سیستم های غیر شکننده را بیان کرد. او گفت که این افراد زمانی که در معرض نوسان، تصادفی، بینظمی، و عوامل استرسزا قرار میگیرند، رشد میکنند و رشد میکنند.
خود کار آمدی یا self-efficacy :
همان طور که آلبرت بندورا در سال 1997 بیان کرد، خودکارآمدی عبارت است از باور به توانایی انجام اقدامات لازم در خدمت یک هدف. اهدافی که منجر به خودکارآمدی بالاتر می شوند، خاص، نه چندان دشوار و کوتاه مدت هستند. ترک منطقه آسایش به معنای ورود به مرحله ای از آزمون و خطا است که در طی آن دستیابی به حداقل سطحی از موفقیت اجتناب ناپذیر است. تجربه این موفقیت، با ایجاد باور به توانایی در خود و خود کار آمدی همراه است. مانند سایر مزایای خروج از منطقه راحتی، این مورد هم یک شبه اتفاق نخواهد افتاد. با این حال،این مارپیچ انباشته موفقیت و اعتماد به نفس می تواند به یک دارایی قوی برای هر کسی تبدیل شود.
4 نکته که برای خروج از منطقه راحتی باید بدانید:
تنظیم استرس :
به گفته آقایان اسمیت، بردلی و لانگ در سال 2005، هیچ تفاوتی میان استرس و هیجان از نظر فیزیولوژیک وجود ندارد و تنها مثبت یا منفی بودن آن است که باعث می شود اسم های جدا داشته باشند و برچسب های متفاوتی بخورند اما هر دوی آن ها منجر به بروز پاسخ استرس از طرف بدن می شود. جامعه تمایل دارد همه استرس ها را بد جلوه دهد در حالی که برخی اتفاقات استرس مثبت یا هیجان هستند. برای اینکه بهتر متوجه این موضوع شوید بهتر است یک مثال بزنم؛ هیجان یا استرس مثبت موجب می شود که ما انرژی لازم را برای انجام یک کنفرانس عمومی داشته باشیم یا حتی به یک قرار عاشقانه برویم. این محرک ها که هیجان انگیز هستند می توانند ما را از منطقه راحتی خود خارج کنند.
بیشتر بخوانید: تخت شما محل کار شما نیست!
نوروپلاستیسیته :
نوروپلاستیسیته در لغت به معنی توانایی مغز برای سازماندهی مجدد خود با ایجاد ارتباطات عصبی جدید در طول زندگی است. نوروپلاستیسیته به نورون ها (سلول های عصبی) در مغز اجازه می دهد تا آسیب ها و بیماری ها را جبران کنند و فعالیت های خود را در پاسخ به موقعیت های جدید یا تغییرات در محیط خود تنظیم کنند.
اولویت بندی کنید:
تنگناهای زندگی خود را شناسایی کنید و آن ها را اولویت بندی کنید. برخی از مناطق امن هستند که راحت بودن در آن منطقه ضرر بیش از حد دارد. مثلا اشکالی ندارد که شما در زمینه سازی که می نوازید برای مدتی در منطقه امن بمانید و خود را به چالش نکشید اما ماندن در این منطقه در زمینه مدیریت مالی شخصی می تواند مشکلات جدی ای را برای زندگی شما به وجود بیاورد.
قدم های کوچک :
پشت سر گذاشتن منطقه راحتی به این معنی نیست که سریعا و بی پروا حرکت کنید. فراموش نکنید که هر قدم کوچک، پیشرفت محسوب می شود و در این مسیر باید صبورانه خود آگاهی خود را افزایش دهید و به طور هوشمندانه محدوده این مناطق را ارزیابی کنید. تنها در این صورت است که می توانید این فرآیند را برای خود صاف و هموار کنید.