سیستم مغز انسان به گونه ای طراحی شده و شکل گرفته که همواره در مواجهه با شرایط و موقعیت های مختلف، به شیوه ای خاص رفتار میکند و به عبارتی راهکار ارائه می دهد که میتوان گفت دست به خلاقیت میزند. گاهی اوقات این راهکارها بسیار درست و صحیح بوده و فرد را به سمت و سوی درست هدایت میکند و به او کمک میکند تا به گونه ای موثر و کارآمد عمل نماید و در طول سالیان طولانی شاهد پیشرفت های بزرگ و خلاقانه ای بودهایم که ریشه در همین راهکارهای ارايه شده از مغز بشر دارد. در اصل باید چنین گفت که خلاقیت و نوآوری، محصول سیستم خلاقه ای است که در مغز هر یک از ما وجود دارد و این سیستم خلاقانه و مهم هرگز از فعالیت بازنمیماند و گاهی اوقات ممکن است دردسرهایی را به وجود آورد و منجر به بروز پیشنهادات ناهنجار و مذموم مانند افسردگی، وسواس، خشونت، استرس شود و آن خلاقیتی که اینجا میخواهیم درباره اش صحبت کنیم، آن بخشی نیست که الزاماً همیشه مفید است و پس از آن در مورد مقابله با افسردگی و دوری از آن صحبت میکنیم.
دکتر ویلیام گلاسر در این باره و برای رهایی از افسردگی روشی را پیشنهاد میکند و بیان میدارد که انسان می تواند پیشنهادات سیستم خلاق مغز خود را رد کند و یا می تواند آن را بپذیرد. از آنجایی که نسل های قبلی و گذشتگان ما، معمولا پذیرای پیشنهادات سیستم خلاق مغزشان بوده اند، بر ما نیز این امر مشتبه شده و فکر میکنیم باید آن را بپذیریم. این درحالی است که باید بدانیم و حتی این موضوع را فراگیریم که ما میتوانیم این پیشنهادات مخرب را قبول نکنیم و خود را از غرق شدن در منجلاب گرفتاری ها و درگیری های متعدد بعدی رهایی بخشیم.
سیستم پردازش مغزی بدین صورت شکل گرفته که در زمان های بحرانی و مواجهه با یک وضعیت نامتعارف، نمی تواند راه مناسبی برای رهایی و فاصله از بحران ایجاد شده ارائه کند و دست به پیشنهادات مخرب میزند و این حس را به فرد القا میکند که شرایط حاد است و استرس بر وی غلبه میکند.
در شرایط اینچنینی خود ما هستیم که دست به انتخاب میزنیم که این پیشنهاد را بپذیریم یا بر آن غلبه نموده و آن را رد کنیم. این وضعیت دقیقا مشابه همان حالت ها و پیشنهاداتی است که در مورد انتخاب کار، دوست، همکار و... به شما میشود و شما برای انتخاب هر یک از آنها آزاد هستید و با توجه به اراده و اختیار خود هر یک را که تمایل دارید برمیگزینید. در این زمینه هم اوضاع به همین منوال است، یعنی میتوانیم استرس را انتخاب کنیم یا نکنیم. اینجا مرز انسان های قوی و توانمند و ضعیف و ناتوان در تصمیم گیری و چگونگی مدیریت بحران و برخورد با شرایط دشوار مشخص میشود. به طوری که یک فرد ضعیف که توانایی مواجهه و حل شرایط بحرانی را ندارد به پیشنهاد منفی سیستم خلاقه اش پاسخ مثبت داده و تسلیم شرایط میشود که به دنبال آن قطعا دچار استرس و اضطراب و درگیری های بعدی خواهد شد ولی یک فرد توانمند، آن پیشنهاد را رد میکند و در صدد حل و رفع مشکل بر میآید و بدین شیوه خود را از غرق شدن در افسردگی و دشواری های زیادی که به دلیل ضعف در مهارت ممکن است برای او ایجاد شود، نجات میدهد.
بیشتر بخوانید: آشنایی با افسردگی صبحگاهی
چگونگی بروز افسردگی در یک فرد
افسردگی یکی از آن مواردی است که باید گفت خود به خود بروز نمییابد و افراد دچار افسردگی بی دلیل نمیشوند، بلکه خود آن ها هستند که دست به انتخاب آن زدهاند. افرادی که افسردگی را انتخاب میکنند، معمولا به دلیل ناکامی در برخی شرایط و عدم توانایی در مدیریت خود، بدان دچار میشوند. ناخودآگاه به دلیل یک یا چند مورد از موارد زیر، خود را افسرده میکنند و تصور میکنند که افسرده شده اند.
جلوگیری از بروز خشم: گاهی اوقات افراد به دلیل عدم کامیابی و دستیابی به خواسته های خود و در وضعیت هایی همچون عدم پذیرش در مصاحبه شغلی و یا اخراج از شغلی که آن را دوست دارند، دچار ناراحتی شدید و عصبانیت میشوند و نمیتوانند و یا اجازه ندارند که خشم خود را بر سر عامل آن خالی کنند و دچار ناکامی شده و ممکن است روی به افسردگی آورند. یعنی خود دست به انتخاب این گزینه میزنند در حالی که اگر این فرد خشم میگرفت و خود را خالی میکرد، شاید سیستم خلاقه، برای دوران بیکاری اش، افسردگی را پیشنهاد نمی کرد. افراد با دانش و آگاهی و تقویت مهارت و توانایی های خود میتوانند شرایط را به گونه ای بهتر برای خود تغییر دهند.
درخواست کمک از دیگران: فردی که افسردگی را انتخاب میکند و آن را بروز میدهد، در واقع به نوعی و شاید ناخودآگاه از دیگر افراد و اطرافیان خود کمک میطلبد که از او دستگیری نموده و برای رفع مشکلی که برای او پیش آمده اقدام در خور توجهی انجام دهند، مثلا فردی که از کار اخراج شده و به دلیل اوضاع پیش آمده، افسرده شده از دیگران توقع دارد و از آنان میطلبد که او را از افسردگی نجات داده و برای اشتغال مجددش چاره ای بیندیشند به عبارتی از این مکانیزم برای جلب نظر دیگران استفاده میکند و خیلی وقت ها هم موفق میشود. گاهی اوقات کسی که افسردگی را انتخاب کرده است، احتمالا به دلیل ترس از عواقب مسؤولیت پذیری است. مثلاً ممکن است فرد اخراج شده، بدین دلیل افسردگی را انتخاب کند که سراغ شغل دیگری نرود، چون میترسد که در آن شغل هم شکست بخورد و انتخاب افسردگی و ماندن در این حالت را برای خود امن تر میداند. ولی روش های بهتر و مفید تری برای رهایی از افسردگی و مواجهه با شرایط بحرانی وجود دارد که میتوان آن را فرا گرفت و خود را از آن رها ساخت.
در حالت کلی میتوان این نکته را بیان داشت، آن فردی که خود را افسرده میکند، منافعی را برای افسرده سازی خود در نظر دارد. مثلا ممکن است با خود بیندیشد و مقایسه کند در زمان هایی که حالش خوب بود، کسی به او توجه نمیکرد ولی اکنون که در حالت افسردگی و درگیری است، نه تنها در کانون توجهات است، بلکه کسی انتظار هیچ کار و کمکی هم از او ندارد و این شرایط برای او خوشایند است و ناخودآگاه این حالت را برای خود انتخاب میکند. در صورتی که باید بدین نکته نیز توجه نماید که روش های زیاد و موثرتری برای مرکز توجه بودن وجود دارد و میتواند با افزایش توانایی و مهارت های خود مورد توجه دیگران باشد و این مرکز توجه بودن ماندگارتر و صحیح تر است.
چگونگی رهایی از افسردگی
برای رهایی از افسردگی در قدم اول باید پذیرفت و بدان واقف گشت و در صدد افزایش انگیزه و تلاش وکوشش برآمد. البته این موضوع در مورد افسردگی های مزمن و شدید، صادق نیست، زیرا در این حالت، مسأله به این سادگی ها نیست که فرد همین الان اراده کند و از حالت افسردگی خود فاصله بگیرد. در این شرایط برای مقابله با افسردگی توصیه میشود که نزد یک مشاور رفته و در موارد حادتر، به روان پزشک مراجعه نموده و داروهای تجویزی را مصرف نمود.
موضوع مهم در رهایی از افسردگی این است که فرد بداند که افسردگی و افسرده سازی، انتخاب خودش است و حالا باید خودش تصمیم بگیرد که به پیشنهاد منفی سیستم خلاق مغزش مبنی بر افسرده کردن خویش، پاسخ منفی دهد. در واقع این گونه نیست که یک فرد افسرده، در لحظه اراده کند و دیگر افسرده نباشد بلکه باید ابتدا تصمیم بگیرد که به پیشنهاد مغز برای افسردگی پاسخ منفی دهد و بعد از آن، اقدامات عملی مانند ورزش کردن، رفتن نزد مشاور، مصرف دارو و مصرف غذاهای سالم را برای عبور از افسردگی آغاز نماید و خود را از ابتلا به افسردگی دور کند.
فردی که تصمیم دارد تا به پیشنهاد سیستم خلاق برای افسرده سازی پاسخ منفی دهد و به مقابله با افسردگی بپردازد، میتواند یک برنامه ورزشی مناسب را برای خود برنامه ریزی کند، به جای تنبلی و وقت هدر دادن و گشت و گذار در صفحات و شبکه های اجتماعی، به سینما رود و یک فیلم خوب ببیند، به یک دوست زنگ بزند و دقایقی را با او بگوید و بخندد یا قرار ملاقات با او بگذارد. یک کتاب مفید مطالعه کند، دستور آشپزی جدید را فرا گیرد و بسیاری از کارهای دیگر را میتواند انجام دهد و زمینه را برای انتخاب اشتباه رخوت و افسردگی از بین ببرد.
بیشتر بخوانید: هرچیزی که باید دربارهی فوبیا بدانید
نکته ی کاربردی برای جلوگیری از ابتلا به افسردگی
کسی که هموراه در حال یادگیری مهارت های رفتاری و پرورش استعداد و توانایی های خود است، با پیشنهادات منفی کمتری از سوی سیستم خلاقه مغز مواجه میشود. زیرا پردازش مغز چنین فردی، برای ارائه پیشنهادات مفید آماده است و از قابلیت خود به بهترین شیوه استفاده میکند.
فردی که متوجه میشود دچار افسردگی شده است و جلوگیری از ابتلا به آن نمیداند چه کاری را انجام دهد، میتواند به نزد یک پزشک رود و دارو مصرف کند. ولی پیشنهاد بهتر و کاربردی تر این است که این فرد زمانی که فهمید دچار افسردگی شده و متاسفانه این حالت در واقع، انتخاب خود اوست، باید سعی کند و برنامه ریزی کند تا سبک زندگی خود را تغییر دهد و بهترین لباس های خود را بپوشد و با خنده و گشاده رویی به محل کارش رود. در محل کار ارتباط صمیمی و راحتی را با همکاران برقرار کند و همواره شاد و بذله گو باشد. مثلا میتواند پیامک های طنزی که برایش ارسال میشود را برای دیگران هم بخواند و با هم بخندند.
پس از فراغت از کار زمانی را به خانواده و انجام کارهای شخصی خود اختصاص دهد و در تمام مدتی که در خانه به سر میبرد میزان استفاده از اینترنت را کاهش دهد. با این رویه ها این فرد در مییابد که اکنون انتخاب کرده که دیگر افسرده نباشد و بدون آن که به مصرف قرص های خود ادامه دهد، موفق میشود که دیگر افسرده نباشد. یعنی این فرد آگاهانه انتخاب میکند که به پیشنهاد سیستم خلاقه مغزش، جواب رد دهد.
در مورد اینکه فکر باید خودش انتخاب کنه که دیگه افسرده نباشه کاملاً موافقم. اما نباید از اطرافیان و تاثیر اونها غافل شد.