این کتاب، شامل تکههایی از یک کل منسجم است؛ کلی که هنوز تکمیل نشده، اما در مسیر پیداشدن و بیرون آمدن از ابهام است. شاید این کتاب بتواند بخشهایی از درونِ شما را بیدار و به پیداشدن بخشهای گمشده تان کمک کند.
معرفی کتاب تکه هایی از یک کل منسجم:
کتاب تکه هایی از یک کل منسجم نوشته پونه مقیمی، به زبان ساده با لحنی صمیمی به قلم درآمده است که یکی از دلایل محبوبیت این کتاب بین مخاطبان آن هم همین است. این کتاب یکی از پرفروشترین کتابهای ایرانی با مضمون روانشناسی است که اولین بار در دی ماه 1397 از سوی انتشارات «بینش نو» منتشر شد و در حال حاضر به چاپ دویست و سیام رسیده است. کتاب تکههایی از یک کل منسجم، دارای 9 فصل است و از کنار هم قرارگرفتن یادداشت هایی کوتاه شکل گرفته است. همین موضوع یکی دیگر از عوامل موفقیت این کتاب در جذب مخاطب بوده است؛ مخاطبی که چه خوب چه بد، در عصر حاضر به خواندن یادداشت های کوتاه و ای بسا کپشن خوانی حول محور یک موضوع در شبکه های اجتماعی عادت دارد و به راحتی با چنین متن هایی می تواند ارتباط بگیرد. از طرف دیگر، شما حین خواندن این اثر با یک کتاب تخصصی مواجه نمی شوید، بلکه کتابی در دست دارید که برای عموم نوشته شده است و این هم یک مزیت دیگر این اثر محسوب می شود.
نویسنده، این کتاب را در طول 3 سال و در 360 صفحه نوشته است. این کتاب با حقیقت های زندگی شروع می شود، در این مسیر خود، به رابطه با دیگری و چالش های آن از جمله مسئلهٔ صمیمیت را روایت می کند و لابهلای کتاب متنهایی با عنوان «مکث» و «نامه» نیز مشاهده می شوند. این متنها خواننده را به سکوت و تفکر وا می دارند، تفکر درباره خودش و مسیری که تا امروز در زندگی طی کرده است در آخر به مفهوم تنهایی می پردازد؛ یگانه مفهومی که چه بخواهیم چه نخواهیم، همۀ ما با آن در زندگی آشنا و روبرو می شویم. موضوع اصلی کتاب شناخت خود است؛ یعنی با واقع نگری خود را بشناسید، خود را بپذیرید و سپس آرامش را از آن خود کنید.
کتاب «تکه هایی از یک کل منسجم» را می توان چکیده ای از کتاب های هنر خوب زندگی کردن، هنر شفاف اندیشیدن، شفای زندگی و پروژه شادی در نظر گرفت اما بر خلاف کتابهای معمول که نوعی مثبت اندیشی کاذب را توصیه میکنند، این کتاب در فضایی کاملا واقع بینانه پیش می رود. کتاب اساسا غیر داستانی است اما ردپای قصه ها و داستان هایی را که نویسنده از تجربه بیمارانش گرفته است، می توان در آن دید. پونه مقیمی هم در این کتاب مثل اروین یالوم از تجربیات روان درمانگری خود استفاده می کند و البته سعی کرده آن را از تجربهگویی صرف به سمت ادبیات سوق دهد و افکار و قضاوتهای شخصیاش را هم وارد متن کند.
از نام خود کتاب نیز می توانیم برداشت های متفاوتی داشته باشیم. تفسیر از همه ملموس تر، همراه شدن با تکههایی از متن هایی کوتاه حول خودشناسی است که در نهایت قرار است کلّی منسجم را بسازند و ما نیز با خواندن آنها در این مسیر، سیر و سفر کرده و البته که بپذیریم زندگی هرگز قرار نیست دقیقاً مطابق با برنامه ها و خواسته های ما جلو برود و این ماییم که باید تکه تکه همچون پازلی به آن معنا ببخشیم.
معرفی نویسنده تکه هایی از یک کل منسجم:
پونه مقیمی نویسنده کتاب تکه هایی از یک کل منسجم در سال 1361 به دنیا آمد. او فارغ التحصیل روانشناسی بالینی در مقطع کارشناسی ارشد است، وی روانشناسی است که در شبکه اجتماعی اینستاگرام هم فعالیت میکند، صفحه پر بازدیدی دارد و بخشهای بسیاری از کتاب تکههایی از یک کل منسجم را هم در صفحهاش به اشتراک گذاشته است. تاکید او هم در این کتاب و هم در مطالبی که در اینستاگرامش منتشر میکند، بر شناخت، پذیرش، دوستی و آشتی با خود است. او همه این سال ها علاوه بر مشاوره به نویسندگی نیز مشغول بوده است. وی بهعنوان یک روان درمانگر جوان در بین جوانان بسیار مجبوبیت پیدا کرد و بهعنوان یک نویسنده نیز، از جمله نویسندگان جوانی است که توانسته در عصر اینترنت با آغوشی باز از فناوریهای جدید مانند شبکههای اجتماعی استقبال کند و مخاطبان خاص خود را پیدا کند و بتواند با آنها حتی وارد گفت وگو نیز شود.
تاکنون کتاب تکه هایی از یک کل منسجم تنها اثر او است، اما همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، او به نویسندگی آنلاین و تولید متن در فضای مجازی میپردازد. او بلاگری است که با پیوند روان شناسی و قصه گویی تولید محتوا میکند و این موضوع برای کسانی که میخواهند از او بیشتر بخوانند، خبر بسیار خوبی است.
«تنها بودن نقص نیست» شعاریست که مقیمی در اکثر نوشته هایش از آن تبعیت می کند.او در بایوی اینستاگرامش نوشته است: «زخم هایم را دوست دارم، آنها شاهدان اصلی ام هستند که چطور شجاعانه زندگی کردم.»
تکه هایی از یک کل منسجم مناسب چه کسانی است؟
پونه مقیمی کتاب «تکههایی از یک کل منسجم» را آمیختهای از پیدا شدنِ نویسنده و علم روانکاوی میداند و در پیشگفتار کتابش مینویسند: «این کتاب برای افرادی نوشته شده است که میخواهند با تعمق بیشتری به دنیای درونی خود نزدیک شوند و با بخشهایی از دنیای ناشناخته روانشان آشنا شوند. مطمئناً برای واکاوی دقیق به کمک یک متخصص احتیاج است و این کتاب حکم درمان را ندارد و مطالب آن با زبان ساده همراه با پایههای علم روانکاوی نوشته شده است.»
بخش هایی از کتاب تکه هایی از یک کل منجسم:
ما انتظار داریم کسی باشد، چیزی و یا نیرویی فراتر از ما تا به ما پرواز را بیاموزد، پرواز از فراز دردها و رنجها. حقیقت این است که قصۀ پرواز یک قصۀ قدیمی شکستخورده است. پرواز هیچگاه برای ما نبوده و نخواهد بود. پرواز داستان پرندگان است. ما آدمهایی هستیم که بر روی پاهایمان راه میرویم و دنیا را با دستهایمان لمس میکنیم. داستان ما، دیدن و حس کردن و لمس کردن است. با همین بدن و همین ذهن!
ما برای قبول اینکه باید با بعضی آدمها، موقعیتها و شرایط خداحافظی کنیم، به زمان احتیاج داریم. زمان باید بگذرد. ذهن ما باید هزاران داستان متقاعدکننده بسازد تا آرامآرام به لحظۀ خداحافظی نزدیک شویم. بههرحال چه تصمیم بگیریم چه همچنان خودمان را معلق نگه داریم، لحظههای خداحافظی فرا میرسند. امروز اگر نه، چند سال دیگر. حقیقت این است که فرار کردن به ما کمکی نمیکند. در خداحافظیها، دردی وجود دارد، دردی پنهان، اصلاً مگر میشود خداحافظی دردناک نباشد؟ اگر خیلی وقت است که متوجه شدهایم به خداحافظی خاصی نزدیک شدهایم بهتر است خودمان را گول نزنیم. بهتر است درد را به رنج تبدیل نکنیم.
“صمیمیت یعنی درک کردن و حس کردن یک فرد با تمام وجود و بدون هیچ قضاوت و مقایسهای؛ یعنی حضور داشتن در سکوت. این یعنی رشتهای باریک و نازک از صمیمیت که در لحظهای کوتاه ایجاد میشود. آنچه رابطه را سالم نگاه میدارد، تکرار همین صمیمیتهای کوتاهِ مملو از حضور و مشاهده است. در واقع همین صمیمیتهای کوتاه و ساده، رابطه را عمیق و معنادار میکند و میتواند مرهمی بر تنهایی درونی ما باشد.”
فرارِ ما از تنهایی، شبیه فرار از خودمان است. شبیه به این است که میخواهیم بخشی از بدنمان را بپذیریم چون دیدن و لمس کردن و حس کردنش «دردآور» است، فقط کافیست روزی مجبور شویم با آن بخش دردآور مواجه شویم. آن روز، روز غمگینی خواهد بود اما پس از آن، «پذیرش» شروع میشود و زمانی که درد را پذیرفتیم، درد شبیه به جریانی بیدار کننده در ما میچرخد و از بدنمان بیرون میرود و ما «تغییر» را حس خواهیم کرد.
حس کردن خوشبختی حس کردن مسیری است که خودمان تلاش میکنیم تمامش کنیم اما موضوع اصلاً تمام کردن یا نکردن نیست، موضوع تلاشی است که در مسیر انجام میدهیم. این تلاش هرچقدر سختتر باشد و مسیر با چالشهای بیشتری همراه باشد، احساس خوشبختی عمیقتر خواهد بود، مخصوصاً اگر بتوانیم مسیر را به پایان برسانیم.
رودررو شدن با حقایق ما را نمی کشد، اما امیدهای واهی و توهم هایی که در آدم ها جست وجو می کنیم، می تواند آرام آرام ما را به فرسودگی های عمیقی بکشاند.