رمان «نمایش افسانهای برای وقتی دیگر» نوشته لویی فردینان سلین با ترجمه مهدی سحابی و اصغر نوری توسط نشر مرکز منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، رمان «نمایش افسانهای برای وقتی دیگر» نوشته لویی فردینان سلین بهتازگی با ترجمه مهدی سحابی و اصغر نوری توسط نشر مرکز منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب هم از دیگر آثار فردینان سلین چون «دسته دلقکها»، «مرگ قسطی» و «قصر به قصر» است که اینناشر پیشتر با ترجمه مهدی سحابی منتشر کرده است.
لویی فردینان سلین پزشک و نویسنده فرانسوی، از ترس تصفیهحسابهای پس از جنگ جهانی دوم، ۱۷ ژوئن ۱۹۴۴ یعنی چندروز پس از پیادهشدن متفقین در نورماندی، همراه همسرش فرانسه را ترک کرد و به آلمان رفت تا خود را به دانمارک برساند. او در جنگ جهانی اول هم در ۲۷ اکتبر ۱۹۱۴ در بلژیک از ناحیه بازو و سر مجروح شده بود. بههرحال سلین در پایان جنگ جهانی دوم، معادل یکمیلیون فرانک فرانسه را به طلا تبدیل کرد و همراه خود برد. ایننویسنده پس از ۱۰ ماه آوارگی در ۱۸ مارس ۱۹۴۵ ویزای دانمارک را گرفت و خود را به اینکشور رساند اما ورودش به دانمارک همین و بازداشتشدنش همان.
نویسنده فرانسوی در دانمارک ۶ سال را به زندان و تبعید و آوارگی گذراند و نسخه اولیه «نمایش افسانهای برای وقتی دیگر» را سال ۱۹۴۶، در سلول یا به قول خودش توی دخمهاش در زندان کپنهاگ نوشته شد؛ در حالیکه مولف آن عصبانی، از همهکس، بریده از همهچیز و بدخلقتر از همیشه بود و کتاب را با تنی رنجور از دردهای قدیمی نوشت. با تمام اینها، سلین گفته در آندوره که بدترین دوره زندگیاش بوده، بیشتر از همیشه شور و شوق زنده ماندن داشته است.
بیشتر بخوانید: برملاشدن راز مشتی که یوسا به صورت مارکز کوبید در «ادبیات آتش است»
بسیاری از منتقدان ادبیات میگویند «نمایش افسانهای برای وقتی دیگر» که در زمان تبعید و آوارگی ایننویسنده نوشته شده، یکجنگ تمامعیار است و خشنترین رمان سلین در برخورد با خوانندهاش است. اینکتاب برای اولینبار سال ۱۹۵۲ چاپ و با استقبال بسیار سردی مواجه شد. چون انتشارش در دورهای بود که آثار سلین اقبال پیشین را نداشتند.
نوشتههای سلین در کتاب پیشرو علیه همه هستند؛ دوستان، دشمنان، میهن و ...
مهدی سحابی ترجمه فارسی این رمان را تا نیمه رسانده بود که درگذشت و اصغر نوری با پیشنهاد مدیر نشر مرکز ترجمه آن را ادامه داد.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
همینطور درباره مدال نظامیم، باید گفت بیشرمیای را که نشان دادند، ژاندارمها و زمختی و پرروییشان... یکیشان که آمده بود سراغ داییم آرتور (پیرمرد هفتادوهشتساله)، ابلاغ این که «فلانی دیگر نباید بزندش به سینهش»!... که داییم برام نامه بنویسد و بگوید که «خلع لیاقت» شدهم و بدتر از خوک متعفنِ قهرمان ۱۴ و ۳۹، مایه شرمندگی «فرماندهی» و «پرچم»م، که از زخمهای جنگی خودم هتک حرمت کردهم، که مستمریم را ازم میگیرند و همهچیزم را میدزدند!...
نفرتِ عمومی شوخیبردار نیست! چنان مراقباند که حتی اینجا توی سیاهچالم از هزاروپانصد کیلومتری چشمشان به نوارِ زرد و سبزِ مدالم است!...
اگر یک گربه میومیو کند از جا میپرند! که گربههه یک سایه دیده! سایه من!
_ خودش است! ... گله سگها حمله! ... آجانها! جنون! حُکم! تکفیر! شبح، شبح!
همه به خودشان ترفیع دادهاند و شدهند گیوتینچی، دارزن، سفیر، مهاجم، کذاب و با چه کبکبهای هم! چه نخوتی! هانری چهارم! هشتم! دوازدهم! هرکولهای میکروفن! صداهای فولادی! ... از هیچچیز نمیترسند غیر از بمبهای ستارگانی! اما خوب محتاط و اهل پیشگیری! بگذار و در رو! که مبادا همینجا بگیری و خفهشان کنی!... به همینزودی رفتهاند نیومکزیکو! ... گورخرهای استراتوسفریک (فضاپیما).
اینکتاب با ۲۵۶ صفحه، شمارگان هزار و ۲۰۰ نسخه و قیمت ۱۲۵ هزار تومان منتشر شده است.