دنیای پزشکی، دنیای بی انتهایی است که هیچ حد و مرزی ندارد. شما به عنوان یک مراجع، تنها یک وقت ملاقات می گیرد و در بهترین حالت تنها می توانید نیم ساعت با پزشک خود ملاقات داشته باشید و مشکلات خود را مطرح کنید و داروی خود را دریافت کنید.
در شرایط دیگر شما کاندید جراحی می شوید و پس از جراحی و چند روز بستری به منزل می آیید. اما آیا همین چند روز برای شناخت دنیای پزشکی و قضاوت پزشکان کافیست؟ در این قسمت از بخش معرفی کتاب می خواهیم با روزمره یک پزشک و فراز و نشیب هایی که او با آن ها مواجه می شود آشنا شویم. بی شک خواندن این کتاب برای کادر درمان و هر کسی که می خواهد پزشک خوبی شود از واجبات است چرا که دکتر دنیل افری پس از سال ها تحقیق و بررسی روابط پزشک و بیمار و گوش دادن به صحبت پزشکان زیادی، چکیده این اطلاعات را در این کتاب گرد هم آورده است.
دنیل افری، پزشک متخصص داخلی که نخستین کتابش را با نام " آنچه شما می گویید، آنچه پزشک می شنود" منتشر کرد این بار با یک شاهکار دیگر نام خود را بر سر زبان ها آورده است. در میانه این فضای پر تلاطم پزشکی و درک های نادرستی که گاه فاجعه می آفریند، حرف های بسیاری برای شنیدن وجود دارد. نوشته های دکتر افری پاسخ بسیاری از پرسش های مترجم را می داد. مترجم این کتاب دکتر افروز معتمد است که در پی یافتن سوالاتش با این کتاب مواجه می شود و تصمیم می گیرد با ترجمه این کتاب و با در دسترس قرار دادن آن برای همکاران و دیگر افرادی که می خواهند با دنیای پزشکی آشنا شوند؛ یافته های خود را به اشتراک بگذارد.
دکتر معتمد می گوید که نوشته های دکتر افری نه تنها پاسخ بسیاری از سوالاتش را داده است بلکه او را بر آن داشته است که در کنار مسئولیت هایش در کسوت پزشک، جایی برای پژوهشی درباره این موضوع مهم در ایران باز کند. در سال های اخیرا ین موضوع در جهان با وسعت بیشتر و به تازگی و در مقیاسی کوچکتر در ایران مرکز توجه قرار گرفته است که جای خوشحالی دارد.
شرمساری از تصمیم اشتباه:
شاید برای برخی افراد، پزشکان تافته جدا بافته از بطن جامعه باشند اما آن ها نیز از همان پوست و استخوانی هستند که سایر مردم هستند. آن ها نیز مانند هر انسان دیگری آسیب پذیرند و در معرض خطا و اشتباه قرار دارند گرچه که گاه اشتباهاتشان جبران ناپذیر و نابود کننده است. این همان حقیقتی است که پزشکان از همان سال های نخست پا گذاشتن به این حرفه در اضطراب خطای پزشکی و فراخوانده شدن به کمیسیون پزشکی اند. شاید بی اغراق بتوان گفت که کمتر پزشکی را می توان یافت که به نحوی در معرض شکایت قرار نگرفته باشد.
آنچه در وجود پزشکان می گذرد آن مقدار نیست که همه می دانند. بخشی از دنیای بسته ذهن و قلب پزشکان در این کتاب گشوده شده است و چشم امید داریم که همه کسانی که به نحوی با سیستم بهداشت و درمان سروکار دارند این کتاب را مطالعه کنند.
تجربه های آموزش پزشکی و دنیای بیمارستانی به کرات و با جزئیات فراوان در کتاب ها، مجموعه های تلویزیونی و فیلم های سینمایی به نمایش درآمده اند. برخی از این آثار جدی و دقیق و برخی صرفا برای تفریح و سرگرمی مخاطب ساخته شده اند. بیشتر این مطالب درمورد کاری است که پزشکان انجام می دهند و اینکه چگونه به افکارشان برای تشخیص بیماری سامان می دهند. اما به جنبه احساسی پزشکی، بخش هایی که در آن منطق کمتری وجود دارد و کمتر به درمان علمی بیماری مربوط می شود، به شکل کامل و جامع توجه نشده است. هر چند که اهمیت آن اگر بیشتر نباشد، کمتر هم نیست.
برای عموم مردم، دنیای پزشکی، دنیایی که هر کس در نهایت سر و کارش به آن می افتد، جالب و در عین حال ترسناک است. در کنار این علاقه، این ناامیدی هم وجود دارد که نظام درمانی، در حدی که مردم انتظار دارند، کارا نیست. به رغم فشار های اجتماعی، اصلاحات و مشاجرات قانونی، پزشکان نمی توانند این ایده آل ها را محقق کنند.
شاید برخی فکر کنند مادامی که پزشک من بتواند مرا درمان کند برایم اهمیتی ندارد که در ذهنش چه می گذرد. در پرونده های پزشکی ساده و سر راست، احتمالا این طرز فکر صحیح است. پزشکانی که عصبانی، پر استرس، خسته، وحشت زده و یا حتی خجالتی هستند نیز به خوبی می توانند برونشیت یا کشیدگی تاندون مچ دست را درمان کنند. مشکل زمانی به چشم می آید که شرایطی پیچیده، سخت یا پر از پیچیدگی های غیر منتظره و خطاهای پزشکی یا عناصر روان شناختی ظاهر می شود. اینجاست که مواردی فراتر از صلاحیت بالینی به عرصه می آیند.
آیا می توانم پزشک بهتری باشم؟
تحقیقات بسیاری درمورد نحوه تفکر پزشکان انجام شده است. در این کتاب ذکر شده است که یک پزشک به نام جروم گروین، در کتابش با نام "پزشکان چگونه فکر می کنند" ، که به خوبی عنوان آن را انتخاب کرده است، سبک ها و عملکرد های متنوعی را که پزشکان برای تشخیص و درمان به کار می گیرند و نقاط ضعف و قوت آن ها را بررسی کرده است. او پس از بررسی فرآیند های شناختی ای که پزشکان به کار می برند، دریافت که احساسات شدیدا می تواند در این الگو ها تاثیر گذار باشد و بعضا این اثر گذاری چنان شدید است که می تواند به بیمار آسیب برساند.
حتی منزوی ترین پزشکان نیز درست به اندازه احساساتی ترین پزشکان در معرض طوفان احساسات قرار دارند. احساسات مانند اکسیژن در هوا جاری است اما اینکه پزشکان چگونه انتخاب می کنند یا نمی کنند که به این احساسات توجه کنند و پردازش کنند، بسیار گسترده و متنوع است. این بیمار است که در سوی دیگر این ارتباط قرار دارد و بیشتر از همه تحت تاثیر این تنوع قرار می گیرد.
همدلی از مفاهیم عجیبی است که در تعاملات انسانی جایگاهی بسیار محوری دارد و الزام آن در پزشکی نیز به وضوح مشاهده می شود. همدلی، مفهومی است که وقتی با آن رو به رو می شویم، غریزی آن را تشخیص می دهیم اما شاید نتوانیم آن را به خوبی توصیف کنیم و به زبان بیاوریم. قبل از اینکه بخواهیم همدلی را از زبان نویسنده کتاب بشنویم، کمی تامل کنید و ببینید آیا می توانید همدلی را توصیف کنید؟
همدلی از دیدگاه اکثر مردم، به معنی توانایی دیدن و احساس کردن از زاویه نگاه فردی دیگر است. همدلی در علم پزشکی به معنی تشخیص دادن و درک کردن درد و رنج بیمار است. در سوگند نامه ابن میمون، که بسیاری از فارغ التحصیلان زمان دریافت مدرک پزشکی آن را می خوانند، به این موضوع اشاره شده که خلاصه آن را در زیر بیان می کنیم:
باشد که بیمار را هم نوعی ببینیم که درد می کشد و دیگر هیچ. در واقع زمانی که درد و رنج برای پزشک منطقی نیست، زمانی که زخم مشهودی وجود ندارد، توموری در عکس برداری دیده نمی شود یا زمانی که نتیجه آزمایش بیماری ای را نشان نمی دهد، همدلی کردن برای پزشکان بسیار مشکل تر می شود.
همه ما مخاطبان این کتاب احتمالا مسیرمان به بیمارستان خورده است و می دانیم زمانی که میزان درد با خود بیماری متناسب به نظر نمی رسد؛ پزشک تصور می کند که بیماری هدف و انگیزه نهایی دیگری در سر دارد و یا این رفتار های بیمار از سر تنبلی و بی مبالاتی فردی است.
آیا می توانید همدردی را نیز معنا کنید؟ و تفاوت آن را با همدلی بگویید؟
همدردی یکی از عواطف است و به معنی حس کردن احساسات بیمار است اما همان طور که گفته شد همدلی یک شناخت است؛ فرآیندی فکری که به شما این امکان را می دهد که احساسات بیمار را درک کنید، در حالی که الزاما خودتان آن احساسات را ندارید.
در حقیقت درک شما از خودتان یکی از عوامل اصلی همدلی است. درواقع همدلی را شاید بتوان توانایی قرار گرفتن در جای دیگر تعریف کرد. این مسئله برای پزشکان اهمیت والایی دارد چرا که اگر بیمار متوجه نشود که احساساتش را درک می کنید همدلی به حساب نمی آید!
هر چه بیشتر بتوانیم با شخصی هم ذات پنداری کنیم، همدلی آسان تر می شود. زمانی که بتوانیم واقعا خود را در جایگاه شخص دیگری تصور کنیم، درک می کنیم فردی که درد می کشد ممکن است چه حسی داشته باشد. زمانی که فاصله میان پزشک و بیمار به هر علتی بیشتر شود این تعامل مشکل تر می شود. ظاهرا تبعیت از مصرف دارو در بیمارانی که پزشکان همدل دارند بیشتر است و کیفیت زندگی بهتر و افسردگی کمتری خواهند داشت. من و شما که توصیه می کنم این کتاب را از دست ندهید، به خوبی می دانیم که حتی اگر برای یک سرماخوردگی ساده به نزد پزشکمان رفته باشیم، رفتار او در احساسات ما نیز تاثیرگذار است.
بیشتر بخوانید: موضوع مرگ و زندگی
شرایط بحرانی پزشکی:
تجربه پزشکان به آن ها می گوید که اگر فرصت رسیدگی به تک تک شکایات بیمارش را ندارد و نمی تواند عمیق و کامل آن ها را بررسی کند؛ این موضوع را صراحتا به اطلاع بیمار برساند اما این بدان منزله نیست که به تمامی موارد بی توجهی کند و بیمار را به حال خود رها کند. در این شرایط پزشک و بیمار به اصلی ترین شکایات بیمار می پردازند و با گفتگوی درست مناسب ترین راه حل را برای آن مشکل به خصوص پیدا می کنند.
مرگ در پزشکی و خطا:
شواهد نشان می دهد که پزشکانی که فرسودگی شغلی و خستگی احساسی دارند بیشتر مرتکب خطاهای پزشکی می شوند. سنجش این امر مشکل است اما دکتر افری توانسته با بررسی آزمایشات و تحقیقات به خوبی متوجه این موضوع شود. بر عکس، پزشکانی که در کار و زندگیشان پر انرژی تر هستند خطای کمتری دارند. برای مثال در یک مطالعه اولیه و انجام شده توسط موسسه رند، بیست هزار پزشک و بیمار به مدت دو سال بررسی شدند. این بیماران مبتلا به بیماری های مزمن مانند دیابت، فشار خون، بیماری های قلبی و افسردگی بودند که هیچ کدام شرایط وخیمی نداشتند و در بیمارستان بستری نبودند.
در این بررسی با بیماران و با پزشکان، مصاحبه مفصلی صورت گرفته است که یکی از جالب ترین نتایج این مطالعه این بود که بیماران پزشکانی که از کار و زندگی خود رضایت داشتند بیشتر دارو های تجویز شده را مصرف می کردند. این یکی از نتایج حاصله از این مطالعات بود که احساسات درونی پزشک را در برابر اعمال قابل مشاهده او با نتایج بهبودی و درمان در بیمار مرتبط می دانست.
تقریبا همیشه از زبان وکلا به پزشکان گفته می شود که شکایات قانونی را یک مشکل شخصی در نظر نگیرند اما این کار غیر ممکن است. در این شرایط تقریبا هر پزشکی احساس می کند کفایت و همین طور هویتش در جایگاه پزشک زیر سوال رفته است، حتی اگر شکایت به کلی پوچ و بی معنی باشد. قضاوت درباره شخصیت و ذات فرد می تواند بر تمامی حقایق و واقعیت های یک پرونده چیره شود.
دست و پنجه نرم کردن با شکایات قانونی برای پزشکان، شباهت بسیاری به مرگ یکی از اعضای خانواده دارد. پزشکان به صورت ناخودآگاه به سوگ آن پزشکی می نشینند که پیش از شکایت بوده اند؛ پزشکی آرمان گرا که اطمینان داشت فداکاری، دانش و دلسوزی و شفقت تنها چیزهایی است که بدان نیاز دارد و این عوامل او را از گزند شکایت قانونی حفظ می کند. اما این باور نابود می شود و بسیاری از پزشکان احساس انزجار می کنند و دیگر لذتی در این حرفه نمی بینند. بسیاری از آن ها از پذیرش بیمارانی که به نظرشان پر مسئله اند یا مشکلات پزشکی پیچیده دارند، سرباز می زنند. یافته جالب توجه این است که این واکنش های احساسی میان پزشکان بسیار یک دست و مشابه است، چه پرونده به دادگاه کشیده شود یا نه، حتی چه پزشکی که از او شکایت شده است گناهکار شناخته شود یا نه. هیچ کدام از این ها تاثیری در کاهش واکنش های احساسی آن پزشک نخواهد داشت.