جدیدترین مطالب

مطالب ویژه مجله اینترنتی رایامگ

پیوندها

محبوب ترین مطالب رایامگ

والدین سمی (2)

author منتشر کننده
بدون نظر 1 0
والدین سمی (2)

اگر شما در کودکی تحت فشار های روانی و آزار ناشی از بدرفتاری های والدین بوده اید باید بدانید که مجبور نیستید این کاسه زهر به ارث رسیده از والدینتان را همواره در درونتان نگه دارید و آن را با خود حمل کنید، بلکه راهبرد های متعددی برای رهایی از این میراث شوم وجود دارد.

در این کتاب تمرکز نه بر والدین و بلکه بر خود شماست و آنچه در این کتاب به آن پرداخته می شود بازیابی خویشتن و برقراری رابطه ای سالم تر با پدر و مادرتان است. مطالعه تمام فصول این کتاب خالی از لطف نیست چرا که والدین سمی آسیب های مشابهی را به فرزند خود وارد می کنند. به عنوان مثال، ممکن است والدین به الکل یا مواد مخدر معتاد نبوده باشند اما بی ثباتی، هرج و مرج و استرسی که در خانواده ای الکلی و معتاد وجود دارد، بسیار مشابه شرایطی است که سایر والدین سمی در خانواده شان ایجاد می کنند.

ممکن است هم اکنون شما با والدین خود قطع ارتباط کرده باشید یا ظاهر ارتباطی محدود و به ظاهر محترمانه با آنان داشته باشید یا حتی دیگر آن ها در قید حیات نباشند ولی تاثیر و نفوذ همه سال های کودکی، رنج ها و آسیب ها، خشم و نفرت، باور ها و آموخته های غلط یا احساس بی کفایتی و بی ارزشی و کمبود اعتماد به نفس شما را رها نکرده باشد.

آن چه به سختی می توان باورش کرد این است که بسیاری از رفتار های آدمی حتی پس از فوت والدین همچنان از طریق آن ها کنترل می شود. ارواحی که هنوز ما را تحت تسلط خود دارند؛ والدینی که هر چند جسما دیگر وجود ندارند اما تاثیر رفتارشان همواره از لحاظ روانی، رفتاری و احساسی در فرزندشان قابل تشخیص است. شاید شما خودتان هم به نقطه ای در زندگی رسیده باشید که تشخیص دهید سر منشا و ریشه مشکلاتتان از کجاست و به فکر رهایی از آن هستید. یا شاید والدینتان را مستقیما بابت نقشی که در آشفتگی های شما داشته اند، ملامت کرده و حتی رفتار های سمی شان را به آن ها گوشزد کرده باشید.

احتمالا در بسیاری از کتاب ها خوانده اید که ما نمی توانیم دیگران را بابت مشکلاتمان سرزنش کنیم. باید بگوییم که روانشناسان این حرف را در زمینه تعلیم و تربیت بی اساس و غلط می دانند. والدین مسئول مستقیم پرورش کودک هستند. آن ها هستند که در نحوه شکل گیری سلامت روانی کودک و رفتار های آینده او مهم ترین نقش را ایفا می کنند. مسلما آدم های بزرگسال مسئول رفتار ها در زمانی شکل گرفته است که فرد به عنوان کودک بدون داشتن اختیار و کنترل تحت تربیت والدین بوده است. پس می گوییم:

- شما مقصر بد رفتاری های والدینتان نیستید

- اما اکنون مسئول هستید که اقداماتی موثر و مثبت در جهت اصلاح نقایص تربیتی و در نتیجه اصلاح رفتار های خود و بازسازی سلامت روانی تان صورت دهید. مسئولیت شما شناخت و درمان خودتان است.

افسانه والدینی بی عیب و نقص:

مردم یونان باستان یک مشکل بزرگ داشتند و آن این بود که همواره خدایان از بلندی های کوه المپوس به انسان های روی زمین نگاه می کردند و به خود اجازه می دادند در مورد آن ها قضاوت کنند و در صورتی که از آن ها راضی نبودند، تنبیه شان کنند. آن خدایان لزومی نمی دیدند که در قبال بندگان مهربان، منصف یا حتی واقع بین باشند، بلکه حق داشتند که بسیار غیر منطقی باشند و البته واضح است خدایانی چنین صاحب قدرت که همواره به گونه ای غیر قابل پیش بینی و غیر منطقی از قدرت خود بهره می گرفتند، در بندگانشان ترس و سردرگمی ایجاد می کردند، که این بسیار شبیه رابطه والد_فرزندی بین والدین سمی و فرزندانشان است. والدینی که همواره رفتار هایی غیر قابل پیش بینی و زورمدارانه دارند، در چشم کودک همچون خدایان یونان باستان ترسناک و وهم برانگیز هستند و فکر کودک را با ترس و اضطراب و بلاتکلیفی پر می کنند، یعنی درست زمانی که کودک هستیم و پدر و مادرمان همه چیز مان هستند و برایمان نقش خدا را دارند.

بدون آن ها ما خالی از عشق هستیم، احساس امنیت نمی کنیم، بی سر و سامانیم. گرسنه می مانیم و همواره در معرض خطر قرار داریم و چه بسا به تنهایی نتوانیم زنده بمانیم. در اصل آن ها حکم حامیان قدرتمند ما را دارند. ما در بدو تولد از لحاظ مادی و معنوی به آن ها محتاجیم و البته به عنوان فرزند و به نام احترام اجازه قضاوت کردن درباره آن ها را نداریم و تنها باور داریم که والدین عاری از هر عیب و نقصی هستند و به مرور که دنیای ما از نوزادی به بیرون از گهواره گسترش می یابد و بزرگتر می شویم، حس می کنیم که نیاز داریم این حس کامل و بی نقص بودن والدینمان را در باورمان حفظ کنیم زیرا این تصور به ما احساس امنیت و آرامش می دهد.

در سال های دوم و سوم زندگی، ما به تدریج به سوی مستقل شدن قدم بر می داریم. راه رفتن به روی پاهای خود را شروع می کنیم و دیگر می توانیم به تنهایی به دستشویی برویم. شروع می کنیم به نه گفتن به والدینمان تا احساس استقلال بیشتری کنیم و تلاش می کنیم و هویتی مستقل از خود نشان دهیم.

والدین سمی (2)

در دوران بلوغ و نوجوانی، فرآیند مستقل شدن از والدین به اوج خود می رسد، یعنی زمانی که ما کنترل و اختیارات والدینمان را به چالش می کشیم و سعی می کنیم در مقابل آنان بایستیم چرا که خواهان استقلال بیشتری هستیم. در این مرحله در خانواده ای سالم و با ثبات، والدین قادر به مدیریت بحران ناشی از این چالش هستند. آن ها تلاش می کنند میزان تحمل خود را بالا ببرند و به نحوی منطقی فضای استقلال فرزندان خود را گسترش دهند.

والدین منطقی می دانند که این مرحله ای طبیعی از فرآیند رشد شخصیت فرزندشان است و به خاطر دارند که خود نیز این مرحله را گذرانده اند. والدین منطقی حتی درجاتی از هنجار شکنی و سرکشی در فرزند خود را تحسین هم می کنند.

اما والدین سمی حاضر به درک این مرحله از نوجوانی و بلوغ فرزندان خود نیستند. این دسته از والدین همه رفتار های کودک خود را از زمانی که نه گفتن را آغاز می کند، به چشم سرکشی او و زیر سوال رفتن قدرت خود می بینند. این دسته از والدین برای احراز و حفظ برتری و موقعیت خود، فرزندشان را وادار به ماندن در موقعیت عدم استقلال و نیازمندی می کنند و به جای کمک به شکل گیری و رشد سالم استقلال او، می کوشند آن را سرکوب کنند و اغلب ادعا می کنند که فرزندشان بی تجربه است و هنوز نمی تواند بد و خوب را از هم تشخیص دهد و این وظیفه آن هاست که کنترل تصمیمات را در اختیار داشته باشند. اما آسیب ناشی از چنین برخوردی، ذره ذره هیزم اعتماد به نفس کودک را به جای شعله ور کردن به خاکستر تبدیل می کند و جوانه هایی را که در شخصیت او شروع به سبز شدن کرده است، همان جا می خشکاند.

فرهنگ جوامع نیز نقش مستقیمی در نوع برخورد فرزندان با والدین دارد. در بسیاری از فرهنگ ها اگر کسی بر سر فرزند، خواهر، برادر یا دوستش فریاد بکشد امری قابل قبول است اما اینکه فرزندی بخواهد اشتباهی را متوجه والدینش کند یا از رفتار آن ها ایراد بگیرد، امری ناپسند تلقی می شود. آنچه در همه فرهنگ ها و جوامع ترویج و تشویق می شود، گرامی داشتن پدر و مادر و مقام والای آنهاست. زیرا آن ها بودند که ما را به دنیا آوردند و با همه وجودشان از ما مراقبت کردند.

بر این اساس کودک همواره در سایه مرحمت والدین قرار دارد و باید تحت هر شرایطی مرید و تابع اوامر آن ها باشد. اما این معادله در مورد والدین سمی یا ناآگاه با فرزندانشان به گونه ای دیگر است. فرزندان این دسته از والدین از همان کودکی به مرور درمی یابند که والدین آن ها از قدرت خود و نیازمندی آن ها همچون صاعقه استفاده می کنند تا بتوانند همواره آنان را وادار به ترس و اطاعت کنند. بدین ترتیب ترس آنچنان در وجود این دسته از کودکان نهادینه می شود که در دوران بزرگسالی هم با آن ها همراه است و حتی با وجود موفقیت های شغلی و اجتماعی همواره میزانی از ترس و عدم اعتماد به نفس در اعماق وجودشان لانه دارد که اینجا و آنجا آن ها را فلج و غیر منطقی می نمایاند و مانع لذت بردن آن ها از زندگی و موفقیت هایشان می شود.

بهای خشنود نگه داشتن خدایان:

در دوران رشد که عزت نفس و استقلال کودک نیازمند باروری و تقویت است، او به والدینی نیاز دارد که به عنوان حامی و پشتیبان در کنارش باشند. در این دوران اگر کودک به جای داشتن والدینی آگاه و منطقی دارای والدینی سمی و نادان باشد_ مانند والدین معتاد، الکلی یا جاهل و نادان_ و از جانب آنان مورد تنبیهات بدنی یا شماتت و تحقیر قرار گیرد، از آنجا که از ابتدا قادر به تشخیص سمی بودن والدینش نیست، برای توجیه رفتار های آن ها خود را مقصر می شمارد و تقصیر تنبیهاتش را به گردن می گیرد زیرا از باور به خطاکار بودن پدر و مادرش وحشت دارد، یا می ترسد مبادا طرد شود یا احساس گناه می کند. پس هر قدر هم که والدین بد رفتار باشند، باز کودک بد رفتاری های آنان را در نزد خود توجیه می کند. حتی اگر منطق و هوش و فراست کودک به او بگوید که پدرش او را بی گناه با کمربند به باد کتک و ناسزا گرفته است، باز به نحوی رفتار پدر را از نزد خود توجیه می کند تا بتواند به زندگی در کنار او ادامه دهد زیرا می داند که به او احتیاج دارد.

کودکان در تنبیه شدن به دست والدین به دو برداشت درباره خود می رسند:

- من بد هستم؛ پدر و مادرم خوب هستند.

- من ضعیف هستم، پدر و مادرم قوی هستند.

والدین سمی (2)

بیشتر بخوانید: والدین سمی (1)

در هر دو صورت این باور قوی در کودک تقویت می شود که والدینش آدم هایی کامل و قوی هستند و این ایمان به والدین در کودک مانع از آن می شود که خیال کند والدینش از اقتدار خود سو استفاده می کنند، این باور کودک که پدر و مادر مقصر نیستند بلکه بی عیب و نقص اند و اینکه مشکل از اوست، به کودک القا می کند که از خشم و اعتراض که به تنبیهات بیشتر منجر می شود، جلوگیری کند. آنچه تاکنون مطرح شد واقعیتی تلخ و کهنه و البته تجاربی ناهنجار است که اغلب فرزندان والدین سمی به نحوی آن ها را تجربه کرده اند. اگر شما هم یکی از این خیل عظیم هستید و با مطالعه این کتاب می خواهید به خودتان کمک کنید، اولین قدم این است این واقعیت تلخ را بپذیرید که والدین شما خدا و عاری از اشتباه نیستند.

قدرت انکار

به طور طبیعی انسان برای حفظ سلامت روانی خود از سازوکار های دفاعی_روانی مختلفی استفاده می کند که یکی از رایج ترین آن ها انکار است که البته قدرتمند ترین آن ها نیز هست. به این صورت که ما برای حفظ تعادل روانی خود در مواجهه با رویدادی دردناک، ناخودآگاه آن را در ذهن خود کوچک و بی اهمیت جلوه می دهیم یا حتی به کلی آن را انکار می کنیم یا به آن تغییر شکل می دهیم و به این ترتیب سعی می کنیم از میزان ضربه و شوک ناشی از آن بکاهیم تا آسیب کمتری ببینیم.

بسیاری از این کودکان نیز به طور کاملا ناخودآگاه دست به فراموشی آنچه والدین شان در حق آن ها روا داشته اند می زنند تا بتوانند همچنان جایگاه والای پدر و مادر را در ذهن خود حفظ کنند، که البته این کار از نظر روانی تا حدودی می تواند به آنان کمک کند، چرا که باعث می شود کودک آسیب روانی کمتری ببیند.

اما آسیب از جایی شروع می شود که رفتار های غلط والدین پی در پی تکرار شود و کودک هم پی در پی و به صورت افراطی از ساز و کارهای دفاعی_ روانی برای حفظ سلامت خود استفاده کند. از آن جا که اثر بخشی استفاده از روش انکار اغلب موقت است، فرد دچار آسیب های عمیق و ماندگار روانی می شود که او را به اشکال مختلف در مسیر زندگی، شغل و ازدواج، ضعیف و فلج می کند. استفاده افراطی از روش انکار را می توان به دیگی تشبیه کرد که درش به زحمت بسته نگه داشته می شود.

هر قدر میزان حرارت زیرا آن بیشتر شود، نقطه جوش و حتی احتمال انفجار آن بیشتر می شود؛ مانند اضطراب. همواره میزانی از اضطراب برای زندگی انسان لازم است. در حالت اضطراب بدن به طور خودکار هورمون هایی ترشح می کند تا فرد رفتاری متناسب با آن موقعیت را بروز دهد. مانند زمانی که با حیوانی درنده مواجه می شویم، سیستم دفاعی بدن به سرعت هورمون هایی ترشح می کند که در عرض کمتر از چند ثانیه ما را وادار به فرار از مقابل آن حیوان می کند تا جان خود را نجات دهیم.

اما آسیب از جایی آغاز می شود که این اضطراب پیوسته تکرار شود. از جایی به بعد سلامت انسان چه از لحاظ هورمونی و چه از لحاظ روانی کم کم مختل می شود، که کمترین آسیب های آن افسردگی، اضطراب، زخم معده، سر درد و نظایر آن است.

بیشتر بخوانید: معرفی کسب و کار ها
بیشتر بخوانید: ثبت و معرفی کسب و کار خود در رایا مگ

دیدگاه

دیدگاه خود را وارد نمایید

جدیدترین مطالب مجله اینترنتی رایامگ

معرفی کسب و کار خود
خبر نامه مجله اینترنتی رایا مگ

با عضویت در خبرنامه رایا مگ از جدید ترین مقالات آگاه شوید